
تعداد نشریات | 45 |
تعداد شمارهها | 1,387 |
تعداد مقالات | 17,011 |
تعداد مشاهده مقاله | 54,711,333 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 17,260,492 |
متنشناسی حماسۀ منثور ذوفنوننامه و معرّفی دستنویسهای آن | |||||||||||||||||||||||||
زبان و ادب فارسی (نشریه سابق دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز) | |||||||||||||||||||||||||
مقالات آماده انتشار، پذیرفته شده، انتشار آنلاین از تاریخ 28 تیر 1404 | |||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22034/perlit.2025.66614.3783 | |||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||
میلاد جعفرپور* | |||||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی، دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی، دانشگاه حکیم سبزواری، خراسان رضوی، ایران. | |||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||
حماسه یکی از انواع ادبی کهن و دورانساز ادب فارسی است و متون ارزشمندی از آن در دو گونۀ منثور و منظوم به عنوان میراث مکتوب بر جای مانده که به برخی از آنها علیرغم نسخ خطّی پرشمار و قدمتی قابل ملاحظه کمتر توجّه شده است. ذوفنوننامه حماسۀ منثوری است که به جهت برجستگی کردارها و میدانداری بیشتر ذوفنون در رویدادهای آن، پهلوانبانونامهای را ماند که هدف شاهدخت جنگاورش تلاش برای دفع کافران، وصال به عاشق و رهایی او از بند رقیب مادینۀ پری است؛ موضوعی که تا کنون جز بانوگشسپنامه، شاید کمتر طرح کلّی یک متن حماسی مستقل را به خود اختصاص داده باشد. از آنجایی که پیشینۀ گونۀ منظوم ذوفنوننامه به سدۀ هشتم هجری بازمیگردد، معرّفی روشمند گونۀ منثور ذوفنوننامه و نسخ خطّی آن ضرورتی دوچندان مییابد. نظر به فقر پژوهشی در این باره، تحقیق بنیادی حاضر به روش توصیفی - تحلیلی انجام شده است و برآیندهای آن به شیوۀ استقرایی در دو بخش عرضه شده است. در بخش نخست، پس از مطالعۀ کهنترین دستنویس شناختۀ ذوفنوننامه و عرضۀ چکیدۀ مشروح رویدادهای آن، ابتدا گزارشی از وجوه متنشناختی روایت در هفت پارۀ وجه تسمیه، راوی، زمان و محلّ تألیف، منشاء پیدایش، ساختارو زبان ارایه شده است، آنگاه با توجّه به برآیندهای حاصله، در بحث نسخهشناسی سه دستنویس ذوفنوننامه از سه مکتب داستانپردازی ایران، ماوراءالنّهر و شبهقارّه ارائه شده است. | |||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||
حماسۀ منثور؛ ذوفنوننامه؛ متنشناسی؛ نسخهشناسی | |||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||
1. مقدمه حماسههای منثور فارسی جریان ادبی مستقلّی در تاریخ ادبیّات ایران به شمار میآید که به دلیل کثرت، تنوّع درونمایه، حجم بالا، محتوای غنی و تأثیرگذاری در تحوّل نوع ادبی حماسه از اهمّیّت قابلملاحظهای برخوردار است. وجه دینی یکی از درونمایههای مهمّ در حماسههای منثور فارسی محسوب میشود که از دیرباز به دلیل رسمیّت دین اسلام و مذهب تشیّع در ایران مخاطبان بسیاری هم داشتهاست. پس از حمزة بن عبدالمطلّب، علی بن ابیطالب، ابومسلم خراسانی و مختار بن ابوعبید ثقفی، محمّد بن علی مشتهر به محمّد حنفیّه محوریترین شخصیّت در حماسههای دینی فارسی به شمار میآید و حماسههای متعدّدی نیز دربارۀ او به نظم و نثر در ادب فارسی موجود است. امّا صرفنظر از نقش فرعی محمّد حنفیّه در برخی انتقامنامههای حسینی مثل مسیّبنامه، داستانهای مستقل دیگری نیز مشاهده میشوند که گزارشی مجزّا و منحصر از دلاوریهای محمّد حنفیّه ارائه دادهاست. در تمامی روایات شناختهشدۀ مستقلّی که بهصورت منظوم یا منثور با محوریّت نقش محمّد حنفیّه به زبان فارسی تألیف شدهاند، داستانپرداز در یک الگوی روایی خطّی و ساده، هویّت ابنحنفیّه را بهعنوان پهلوانی عاشق تعریف میکند که برای وصال به معشوق و در کنار او در جریان سلسلهای از نبردها حاضر میشود و توفیق او در رفع برخی موانع، وفای به معشوق و ازدواج با او، بهمنزلۀ اثبات شأن پهلوانی و کسب نام در حماسه تلقّی میشود. لذا مخاطب در این قبیل گزارشهای داستانی بهوضوح درمییابد که عشق دستاویز و بهانهای شدهاست تا محمّد حنفیّه در فضای حماسه حضور پیدا کند. در اینگونه روایات، دفاع از دین و قبیله و خونخواهی خویشان موضوع اصلی نیست، اگر هم آغازگر بوده باشد سپس در جنب وقایع طرح میشود؛ حال آنکه دستکم عشق سلسلهجنبان اغلب رویدادهاست. آثاری که در رابطه با این مضمون تألیف شدهاند ازنظر زبانی یا ماهیّت منظوم و منثورشان تنوّع و تعدّد قابلملاحظهای دارند و بهحسب طرفین عشق، مهمترین متون شناختهشدۀ آن عبارتاند از: داستان محمّد حنفیّه و ذوفنون، داستان محمّد حنفیّه و شعری، داستان محمّد حنفیّه و شمیمه، داستان محمّد حنفیّه و زینالعرب. گفتار حاضر برای نخستین بار با رویکرد متنشناسی و نسخهشناسی ذوفنوننامۀ منثور را بررسی کردهاست.
ذوفنوننامه در میان روایتهای داستانی شناختهشدۀ مستقلّی که در آنها محمّد حنفیّه شخصیّت محوری و اصلی قلمداد میشود، به دلیل نسخ خطّی منظوم و منثور فارسی و غیر فارسی پرشمار و پراکنده در جغرافیای زبان فارسی، فعلاً بهعنوان بزرگترین و مشهورترین حماسۀ این حوزه در نظر گرفته میشود که پیشینۀ مستند گونههای منثور و منظوم آن به سدۀ هشتم هجری میرسد (ر. ک: شکوفگی، 139۴: 38). ذوفنوننامه علیرغم ارتباط مستقیمی که با محمّد حنفیّه دارد، به جهت برجستگی کردارها و میدانداری بیشتر ذوفنون در رویدادهای آن، پهلوانبانونامهای را ماند که هدف شاهدخت جنگاورش تلاش برای دفع کافران، وصال به عاشق و رهایی او از بند رقیب مادینۀ پری است؛ موضوعی که تا کنون شاید کمتر طرح کلّی یک متن حماسی مستقل را به خود اختصاص داده باشد، زیرا در سنّت رایج حماسهسرایی، این پهلوان عاشق است که در جهت رفع موانع وصال با معشوق میکوشد و جالبتر آنکه چنین مضمون بدیعی در رابطه با اعلام دینی عربی و نه ایرانی پیشااسلامی مطرح شدهاست. جز دلباختگی ذوفنون و محمّد حنفیّه در میدان جنگ و غلبگی ذوفنون بر ابنحنفیّه، از دیگر وجوه ممتاز ذوفنوننامه آن است که برخلاف قرینۀ منظومش، بانوگشسپنامه، پهلوانبانوی آن ذوفنون چندین خان را هم در سفرهای برّی و بحری بهتنهایی پشت سر میگذارد و بیان چنین بنمایهای برای پهلوانبانو، نوآوری قابلملاحظهای تلقّی میشود. با وجود تجمیع این امتیازات در حجم متوسّط ذوفنوننامه باید افزود که حضور عمرو امیّۀ ضمری و شگردهای عیّاری او و دیگر عیاران نیز گاهی چاشنی رویدادهای حماسی شدهاست و این ویژگی هم روایت را برخلاف یکنواختی و سادگی محتوا و تکراری بودن بنمایهها، تازگی بخشیدهاست.
این پژوهش از نوع بنیادی بوده و روش آن توصیفی-تحلیلی است و به شیوۀ کتابخانهای انجام شدهاست و برآیندهای آن به شیوۀ استقرایی بیان شدهاست. بدین منظور، پس از مطالعۀ نسخ خطّی ذوفنوننامه و عرضۀ چکیدۀ مشروح رویدادهای آن، ابتدا گزارشی از وجوه متنشناختی روایت در هفت پارۀ وجه تسمیه، راوی، زمان و محلّ تألیف، منشأ پیدایش، ساختار و زبان ارائه شدهاست، آنگاه با توجّه به برآیندهای حاصله، به نسخهشناسی دستنویسهای ذوفنوننامه و ظرفیّتهای پژوهشی آن تأکید شدهاست.
به احتمال، نخستین بار ژان کالمار در مقالۀ «محمّد حنفیّه در دین عامیانه، فولکلور و افسانههای جهان ترک و ایرانی و هندوایرانی» (1988) در دو صفحه چکیدهای کوتاه از رویدادهای ذوفنوننامه ارائه کردهاست و سپس در چند سطر برخی مشخّصات برجستۀ متنی آن را معرّفی نمودهاست (ر. ک: کالمار، 1988: 21۵-۲۱۶). حامد شکوفگی در مقالهای با عنوان «معرّفی و بررسی زیغنوننامه: حماسۀ دینی عاشقانه در قرن هشت هجری» (139۴) ذوفنوننامه را براساس نسخۀ خطّی منظوم آن در کتابخانۀ مجلس شورا بهصورت سطحی همراه با تسامحاتی معرّفی نمودهاست. رحیم فرجاللّهی در رسالۀ دکتری خود با عنوان «تحلیل ساختار و محتوای قصّههای منظوم حماسی شیعی» (1398) در دو بخش جنگنامههای امام علی(ع) و سپس جنگنامههای محمّد حنفیّه را معرّفی نمودهاست. نویسنده ذیل قصّههای پریان در بحث از جنگنامههای محمّد حنفیّه چکیدهای از رویدادهای ذوفنوننامه را تحت عنوان «داستان محمّد حنفیّه و شاهزاده ذیفنون پاکدامن» به دست دادهاست (ر. ک: فرجاللّهی، 1398: ۱۶۲-۱۶۳). همو در مقالۀ مستخرج از رسالۀ یادشده با عنوان «پژوهشی در قدمت و اصالت جنگنامههای محمّد حنفیّه» (1399) ذوفنوننامه را از رهرو همان چکیده معرّفی نمودهاست. میلاد جعفرپور در پژوهشی با عنوان «جنگنامۀ محمّد حنفیّه یا مسیّبنامه؟ (پاسخ به ابهام عنوانی چندگانه از یک روایت ابوطاهر طرسوسی با رویکرد نسخهشناختی)» (1۴02) بدین نتیجه رسیدهاست که ابوطاهر طرسوسی جز از مسیّبنامه، روایت مستقلّ دیگری با زمینۀ خونخواهی تألیف نکرده که محمّد حنفیّه شخصیّت محوری آن قلمداد شود و دستنویسهای عموماً منثوری که در پیوند با گزارش احوال نهضتهای پس از عاشورا در فهارس نسخ خطّی ذیل عنوان جنگنامۀ محمّد حنفیّه به ثبت رسیده، در واقع تحریرات بزرگ و کوچکی از مسیّبنامه قلمداد میشوند که به دلیل سهو کارشناسان و فهرستنویسان، ابهامی در تشخیص عنوان صحیح روایت آن پدید آوردهاست. جز این، سایر نسخههای خطّی موسوم به جنگنامۀ محمّد حنفیّه، گزارشی از غزای محمّد حنفیّه با کافران و دلباختگی او به برخی شاهدختان و پهلوانبانوان و دفع موانع وصال با ایشان به دست دادهاست.
با وجود اهمّیّت چشمگیر ذوفنوننامه از حیث موضوع بدیع و محتوای معتبر آن و نیز پیشینۀ کهن گونۀ منثور نسبت به منظوم، تا کنون تنها یک مقاله به معرّفی دستنویس منظوم اثر پرداختهاست. ناشناختگی ذوفنوننامه و بیتوجّهی پژوهشگران بدین حماسه جایی مشهود میشود که حتّی در همین پژوهش اخیر نیز نام منظومه در اثر بدخوانی به اشتباه «ذیغنوننامه» ضبط شدهاست. در کتاب افسانههای پهلوانی ایران (1399) که به معرّفی و تحلیل شصت افسانۀ منظوم و منثور پهلوانی ادب فارسی پرداخته، هیچ اشارهای به حماسههای مرتبط با محمّد حنفیّه نشدهاست. فقدان توجّه به معرّفی ذوفنوننامه در مدخل «ذال» دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران (139۵) و دیگر کتب مرجع نیز آشکارا مشاهده میشود. پژوهش حاضر میکوشد با بررسی دقیقتر متنشناختی و معرّفی روشمند دستنویسهای منثور ذوفنوننامه زمینۀ بهتری برای درک وجوه ادبی و داستانی ذوفنوننامه فراهم آورد.
هدف اصلی جستار حاضر معرّفی روایت داستانی منحصربهفرد نسبتاً ناشناختهای است که فعلاً بهعنوان قرینۀ بانوگشسپنامه و نخستین پهلوانبانونامۀ منثور مستقل ادب فارسی قلمداد میشود و گزارش ویژهای همچون هفتخان را برای ذوفنون، پهلوان زن روایت ارائه دادهاست، لذا تشریح ابعاد متنشناسی و نسخهشناسی آن بهمنزلۀ تمهیدی در شناخت هرچه بهتر آن به شمار میرود.
7-1. متنشناسیدر این پاره، پس از ارائه چکیدهای از رویدادهای ذوفنوننامه، هفت مشخّصۀ داستانی وجه تسمیه، راوی، زمان و محلّ تألیف، منشأ پیدایش، ساختار و زبان در ذوفنوننامه ارزیابی شدهاست. 7-1-1. خلاصۀ روایتروزی محمّد بن حنفیّه، فرزند امام علی(ع)، با تنی چند از همراهان در شکارگاه با دختر پهلوانبانوی شاهارم کافر دچار میشود و در پی نبردی کوتاه با ذوفنون، بیهوش میشود. ذوفنون به گمان فوت ابنحنفیّه او را رها میکند و سپس جز مُقبل غلام که پیشتر گریختهاست، دیگر همراهان ابنحنفیّه را به بند میکشد و به نزد پدرش میبرد. وزیر ذوفنون را از پیامد ناگوار این پیکار بیم میدهد و ذوفنون وزیر را میرنجاند و نزد پدر به آیین کفر سوگند یاد میکند تا زمانی که بر همۀ مسلمانان غلبه نکند، به درگاه شاهارم باز نخواهد گشت. محمّد حنفیّه پس از رفع بیهوشی به مدینه بازمیگردد، سپس به طعنۀ مادرش برای تلافی شکست خود بر سر ذوفنون میرود و سوگند میخورد تا مُلک شاه ارم را به اسلام مشرّف نکند، به مدینه بازنگردد. مادر ابنحنفیّه به جهت نگرانی پیشتر به نبرد ذوفنون میشتابد، امّا مغلوب میشود و سرانجام، محمّد حنفیّه ذوفنون را در آزمون کشتی به زیر کشیده و بدو دل میبازد، سپس ذوفنون را به مادر میسپارد و برای ادای سوگندش به سوی مُلک شاهارم رهسپار میشود. هنگامی که بیبی حنفیّه و ذوفنون در راه مدینه هستند، در شکارگاه با شاهزادۀ جنگاور کافری مواجه میشوند که سودای عشق ذوفنون در سر دارد. بیبیحنفیه در نبرد با شاهزادۀ جنگاور مغلوب میشود و ذوفنون که در بند بیبی حنفیّهاست، این بار در باغی گرفتار شاهزاده میشود و پیری که شاهزاده را در باغ خدمت میکند در خوابی اسلام آورده و شاهزاده را با خوراندن زهر میکشد و ذوفنون را میرهاند. از جانب دیگر، ابنحنفیّه با همراهان در باغی که به چندلشاه پری تعلّق داشت، مشغول استراحت است که توسّط چندل و لشکرش محاصره میشوند و در همان روز، قریبۀ پری، شاهدخت چندل که از مدّتی پیش به محمّد حنفیّه دل باختهاست و هر از چند گاهی به شوق دیدن روی او بهصورت پنهانی به مدینه میرود، این بار ابنحنفیّه را در باغ میبیند و از لشکرکشی پدرش اطّلاع میدهد. نبرد محمّد حنفیّه با چندلشاه به شکست پریان و مسلمان شدن چندلشاه میانجامد. پس از آن، ابنحنفیّه مع همراهان به دیار پادشاهی میرسد که بهتازگی درگذشتهاست و میراث سلطنت تنها پسر او، عمران، توسّط دو خواهرش غصب شده، عمران در چاهی زندانی است. ابنحنفیّه در طول مسیر با دو خواهر که به راهزنی مشغول هستند، مواجه شده بر آنان غلبه میکند و عمران را از چاه اسارت میرهاند و دوباره بر تخت پادشاهی مینشاند. پس از آن، محمّد حنفیّه به شهر شاهارم میرسد و در رویارویی نخست با لشکر کفّار به تدبیر وزرای شاهارم درون چاه اسیر و هر دو پایش خُرد میشود. ذوفنون که از پیش سر در پی ابنحنفیّه گذاشته بود، به یاری وی میرسد و محمّد حنفیّه را از چاه بیرون میآورد و برای درمان به شهر عمرانشاه میبرد. حکیمان عمرانشاه از درمان ابنحنفیّه عاجز میشود، امّا قریبۀ پری برای درمان محمّد حنفیّه و وصال با او، وی را از آنجا ربوده با خود به شهر پریان میبرد. ذوفنون و مقبل ناامید از بازگشت محمّد حنفیّه برای چارۀ این فقدان به جانب مدینه و به نزد مولا علی بازمیگردند. امام و اهل بیت پس از اطّلاع از غیبت محمّد حنفیّه در طلب راه چاره بر سر روضۀ پیامبر گرد میآیند. به درخواست ایشان و به رهنمونی پیامبر، ذوفنون مأمور میشود بهصورت گمنام و با نام محمّد حنفیّه به جستوجوی ابنحنفیّه در سرزمین پریان بپردازد و ذوفنون به همراه عمرو امیّۀ ضمری و زید بن علی به پریستان میرود. ذوفنون در راه سرزمین پریان، به مُلک میعادشاه آهنیحصار میرسد و پس از مدّتی پیکار با این کافر وی را به خلعت اسلام مشرّف میکند، پس از آن به درخواست میعادشاه به دفع زحمت رقیب او مزاجشاه میرود. ذوفنون پس از مدّتی با مزاجشاه روبهرو میشود و بعد چندی میدانداری وی را اسیر و به خلعت اسلام مشرّف میکند. مزاجشاه نیز پس از قبول اسلام، از ذوفنون درخواست میکند تا آزار رقیب همسایۀ وی قمیز بادپا را دفع کند. ذوفنون هم بر سر قمیز بادپا میرود و با کمک عمرو امیّۀ ضمری وی را شکست میدهد و قمیز مسلمان میشود. پس از آن، ذوفنون متوجّه میشود از سرزمین بادپایان دو مسیر هفتروزه و چهلروزه راه به سرزمین پریستان میبرد. ذوفنون به راهنمایی قمیزبادپا مسیر هفتروزه را قبول میکند و به پیرفت این انتخاب، نخست همراهان خود را مرخص میکند و سپس با فرزندان عادی عوج مواجه میشوند و پس از غلبه بر آنان، راه جزیرۀ پریستان و احوال قریبۀ پری و محمّد حنفیّه را پرسیده، بدان سو روان میشود. ذوفنون به جزیرۀ پریان میرسد و پس از گفتوگو و شرح احوال دلباختگی خود با محمّد حنفیّه و رقابت قریبۀ پری نزد شاه پریان، سرانجام به دیدار ابنحنفیّه میرسد و شاه پری به پاداش صبر آنان در این عشق و جبران ستم قریبه، با استفاده از شیرۀ درختی پای محمّد حنفیّه را درمان میکند. پس از آن، ذوفنون همراه با محمّد حنفیّه به قلمرو عادیان، قمیز بادپا، مزاجشاه و میعادشاه باز میگردد و هویّت خود را برای آنان آشکار میکند. پس از آن، محمّد حنفیّه با همراهان به سوی مُلک شاهارم رهسپار میشود، امّا شبیخون شاهارم لشکر اسلام را پراکنده ساخته، ذوفنون و همراهان اسیر میشوند و ابنحنفیّه زخم برداشته، در غاری پنهان میشود و به دعا حضرت را به یاری فرامیخواند و پروردگار حاجت او را برآورده میسازد و امام علی (ع) به کمک لشکر اسلام رسیده، اسیران را میرهانند و شاهارم میگریزد و به برادر دوم خود شاه افلاطون پناه میبرد. افلاطون در حمایت از برادرش در برابر لشکر اسلام صفآرایی میکند، امّا به دست ذوفنون اسیر و سپس مسلمان میشود. شاهارم کافر به برادر سوم خود، شاهقحطبه پناه میبرد. شاهقحطبه در رویارویی با مسلمانان به دست ذوفنون اسیر و پس از عدم قبول تشرّف به اسلام، کشته میشود. شاهارم به برادر چهارم خود، غرابشاه پناه میبرد. غراب در نبرد با ذوفنون اسیر و به دست مولا علی(ع) مسلمان میشود. شاهارم از میدان گریخته، به برادر پنجم عملاقشاه پناه میبرد. عمرو امیّه او را تعقیب میکند و با عملاقشاه مشاجره میکند و در اثر پرتاب سنگی چشم او را نابینا میکند. عملاق پس از این ضرب شست، پس از رویارویی با لشکر اسلام و شنیدن اوصاف مردانگی مولا علی(ع) به دست ایشان مسلمان میشود و شاهارم به برادر ششم خود قیظورشاه پناه میبرد. قیظورشاه در برابر لشکر اسلام مقاومت میکند، امّا در نهایت، به دست ذوفنون کشته میشود و شاهارم به برادر هفتم خود مرنجیشاه پناه میبرد. پس از مقابله با لشکر اسلام، مرنجیشاه توسّط ذوفنون و شاهارم به دست محمّد حنفیّه اسیر و هر دو به اسلام میگروند. لشکر اسلام به مدینه بازمیگردد و با کسب رضایت شاهارم، محمّد حنفیّه با ذوفنون پیوند میگیرد. 7-1-2. وجه تسمیهدربارۀ چگونگی گزینش عنوان اثر و اشتهار آن تا به امروز، باید گفت که شخصیّت محوری داستان، پهلوانبانویی به نام «ذوفنون» است و روایت منحصر به ارائۀ گزارش کردارها و رویدادهایی است که ذوفنون در رویارویی با موانع وصال به محمّد حنفیّه از سر گذراندهاست. گذشته از آن، باید گفت که عنوان اغلب دستنویسهای منثور و منظوم مرتبط با گزارش احوال ذوفنون به نام او ثبت شده یا در فهرست نسخ خطّی و پس از بررسی کارشناس تعیین شدهاست. همچنین با وجودی که امام علی(ع) و محمّد بن حنفیّه در روایت حضور دارند، نقش ایشان در سایۀ حضور ذوفنون تعریف شدهاست و در قیاس با این پهلوانبانو نمیتوان پویایی قابلملاحظهای از آنان مشاهده نمود. از طرفی، موضوع هفتخان هم در ارتباط با کردارهای ذوفنون طرح شدهاست، نه محمّد حنفیّه یا حضرت علی. بنابر همین تمهید، محوری بودن شخصیّت پهلوانبانوی ذوفنون در روایت بارها زمینهسازی و تثبیت شدهاست و تردیدی در گزینش عنوان روایت براساس نام ذوفنون وجود ندارد و ازآنجاکه وجه روایت نیز حماسی است، پسوند «نامه» به «ذوفنون» الحاق شدهاست و عنوان اصیل و صحیح این روایت «ذوفنوننامه» محسوب میشود. «ذوفنون» در لغت از ترکیب دو پارۀ «ذو» و «فنون» برآمدهاست و در معنای «پرهنر، همهکاره، همهفنحریف، استاد هر کاری» به کار میرود، امّا بهمنظور خوانش صورت صحیح این نام در نسخ خطّی برجایمانده از ذوفنوننامه ، باید یادآور شد که واژۀ عربی «ذو» به معنای «صاحب و دارنده» برپایۀ إعراب نصب و جر به شکل «ذا» و «ذی» هم به کار میروند و از طرفی، بعضی کاتبان نیز گاه حرف «ذ» را به شکل متشابه حرف «ز» ثبت میکردند و تجمیع این اوصاف در ضبط پارۀ نخست نام «ذوفنون» سبب شده تا گاه با بدخوانیهایی مثل صورت «زیفنون» مواجه شویم. همچنین براساس اصل دوگانهنویسی حروف متشابه در سنّت کتابت، در گذشته حروف «ف / ف » و «غ / غ » بهصورت متشابه نگاشته و تسامحاً شاید به جای هم خوانده میشدهاند و همین امر سبب شده تا برخی کاتبان ضمن رعایت قاعدۀ یادشده و به دلیل عدم آشنایی و شهرت نام «ذوفنون»، این نام را سهواً بهصورت «زیغون / زیغنون» نیز تحریر کنند و مغفول ماندن این نکات سبب شده تا حتّی امروزه هم برخی پژوهشگران تسامح گذشتگان را در رعایت ضبط صحیح عنوان «ذوفنون» تکرار کنند (ر. ک: کتابنامه: شکوفگی، 139۴). 7-1-3. راویپس از بررسی دستنویسهای موجود ذوفنوننامۀ منثور قرینه و گواهی از مشخّصات راوی یا داستانگزار حقیقی آن به دست نیامد. جز آن باید گفت که در مقدّمۀ معدودی از همین نسخ ذوفنوننامه هم نقل روایت به «عبداللّه بن عبّاس» نسبت داده شدهاست، امّا ازآنجاکه تمامی این شواهد بهصورت پراکنده در دستنوشتههای متأخّری ضبط شدهاست و منبع دیگری نیز این ادّعا را تأیید نمیکند، چنین انتسابی بیشتر وجه ساختگی پیدا میکند و احتمالاً حاصل تصرّف کاتبان بوده و برای گرمی بازار این داستان ابداع شدهاست، لذا قابلاعتنا به نظر نمیرسد. چنین وضعیّتی در مورد برخی از دیگر روایات محمّد حنفیّه نیز صادق است که در آنها سعد معاذ بهعنوان راوی معرّفی شدهاست. حتّی محمّد بن ابوالخیر عاشقی هم در ذوفنوننامۀ منظومی که به سال 780 ق سروده شده، اشارهای به طرف نسبت شدن این داستان با ابنعبّاس ندارد. پس تا زمان به دست آمدن شواهد معتبر دیگری، نمیتوان در اینباره نظری به دست داد: «نقل این قصّه از عبداللّه بن عبّاس بودهاست» [ف: گ 1 ب]. ازآنجاکه ذوفنوننامه گزارشی از نزاع یا جنگ اهل تشیّع با تسنّن ارائه ندادهاست، نمیتوان براساس جانبداری راوی، شیعه یا سنّی بودن او را در ذوفنوننامه بهطور قطع مشخّص کرد. با وجودی که وقایع داستانی در دورۀ حکومت مولا علی(ع) روی ندادهاند، امّا حضور امام پررنگتر از ابوبکر است و راوی هم به نظر احترام از ایشان و حضرات حسنین(ع) یاد کردهاست. 7-1-۴. زمان تألیفتاریخ تحریر عموم دستنویسهای منظوم و منثور شناختهشده و پرشمار ذوفنوننامه متأخّر و مربوط به پس از سدۀ سیزدهم هجری است، لکن حدس زده میشود اصالت نقل این روایت به سدهها پیشتر بازگردد و پیشینۀ اشتهار داستان ذوفنون جدید هم نباشد. گزارشی که عاشقی ناظم ذوفنوننامۀ منظوم در فرجام دستنویس شمارۀ (1۴172) کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی ارائه دادهاست، چنین حدسی را کاملاً تأیید میکند. نسخۀ خطّی مذکور در تاریخ 1220 ق کتابت شدهاست، امّا در خلال بخش پایانی این مثنوی که مطالبی در ذکر سبب نظم این داستان به دست داده شده، دو نکتۀ مهم بیان شدهاست. نخست آنکه محمّد بن ابوالخیر نظم ذوفنوننامه را بنا بر سفارش پیرش، شیخ زینالعابدین صدرالدّین و بر پایۀ روایتی منثور به انجام رسانده که مطابق با رئوس سرفصلهای ذوفنوننامۀ کنونی است. دوم، نظم ذوفنوننامه در سال 780 ق به اتمام رسیدهاست:
بنابر ذکر همین شواهد متقن میتوان با اطمینان گفت که در قرن هشتم هجری، ذوفنوننامه از روایتهای حماسی مشهوری بودهاست و یکی از دلایل پرشماری دستنوشتههای متأخّر آن به زبانهای فارسی، اردو، ترکی و کُردی در نواحی ایران، فرارود، شبهقارّه و آسیای صغیر، همین پیشینگی است. گذشته از آن، باید دقّت داشت که هر چند سابقۀ نقل ذوفنوننامه به سدۀ هشتم هجری میرسد، امّا یک روایت منثور زمانی که در جامعۀ زبانی به شهرت تمام میرسد و محلّ توجّه عموم مردم واقع شده باشد به اشاره و سفارش اشراف، حکومتیان، روحانیون و اهل تصوّف یا نحلهای مذهبی به نظم کشیده شده یا به زبانی ترجمه میشود. پس بنا بر همین تمهید، ذوفنوننامۀ منثور هم میبایستی سالها پیش از قرن هشتم هجری صاحب نام و آوازهای در ایران شده باشد تا بعدها شاعر ناشناخته و کممایهای چون عاشقی نظم متوسّطی از آن ارائه کند. 7-1-۵. محلّ تألیفاگر براساس تاریخ استنساخ نُسخ ذوفنوننامه، قدیمترین نسخههای خطّی آن را به زبان فارسی در نظر بگیریم، باید گفت با وجودی که نسخ خطّی ذوفنوننامه به چند زبان و در نواحی مختلفی تحریر شدهاست، امّا ساختار روایت دستنویسها و الگوی بیان رویدادهای آن تفاوتی با نسخ فارسی ندارد و گویا برگردانی از همین گونه محسوب میشوند، لذا بعید به نظر نمیرسد که ذوفنوننامه اساساً داستانی ایرانی و فارسی باشد و اگر قائل به محوریّت همین کوده نسخ فارسی متأخّر باشیم، با وجود نگهداری این نسخ در کتابخانههای پاکستان، تاجیکستان و خراسان چون مشخّصات زبانی فارسی دری یا فرارودی کمتر در آن مشاهده میشود، محلّ تألیف روایت فعلی احتمالاً جایی در مرکز یا غرب جغرافیای کنونی ایران است. 7-1-۶. منشأ پیدایشدر این بخش باید در مورد پرسشهایی از این دست روشنگری کرد که سابقۀ تألیف ذوفنوننامه جدید است (بعد از سدۀ دهم هجری) یا قدیم (پیش از سدۀ دهم هجری)؟ آیا گزارش ذوفنوننامه ارتباطی هم با منابع تاریخی دارد، یا کاملاً تخیّلی و غیر تاریخی است؟ با توجّه به توصیفی که در مورد دستنویس مثنوی ذوفنوننامۀ شمارۀ (1۴172) کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی ارائه شد، هر چند متن نسخه براساس مندرجات ترقیمه در سال 1220 ق تحریر شدهاست، امّا در بخش منظوم متن تصریح شده که محمّد بن ابوالخیر متخلّص به عاشقی ذوفنوننامه را بنابر توصیۀ مراد معنوی خود و براساس متن منثوری در سال 780 ق سرودهاست. پس بهطور قطع، واضح است که پیشینۀ تألیف ذوفنوننامه قدیمتر از تاریخ تحریر دستنویسهای موجود از آن بودهاست و دستکم به قرن هشتم هجری باز میگردد. امّا چرایی این قدمت را باید از منظر تاریخی نیز به بحث گذاشت، تا ضمن اثبات قدمت ذوفنوننامه، منشأ تاریخی یا برساختگی آن هم مشخّص شود. در تاریخ اسلام، رجالی چون امام علی(ع)، حمزه سیّدالشهدا، ابومسلم خراسانی، مختار ثقفی و محمّد حنفیّه به دلیل وجه پهلوانی پررنگ، بیش از دیگر اعلام دینی و مذهبی مورد توجّه حماسهپردازان قرار گرفتهاند و بسامد روایتهای داستانی موجود دربارۀ آنان و نسخ خطّی پرشمار چنین متونی گواهی بر این مدّعا میتواند بود. اهمّیّت چنین شخصیّتهایی از منظر عقیدتی و برجستگی نقش آنان در جنبشهای نظامی و سیاسی دورههای مختلف تاریخی، توجّه ادیبان به برخی قیود و شروط را نیز بایسته میساخت که لزوماً در مورد دیگر گونههای موضوعی نوع ادبی حماسه در نظر گرفته نمیشد. شکلگیری جریان ادبی حماسههای دینی و چهبسا استمرار حیات آن بهصورت دفعی، بدون پیشینۀ روایی و پشتوانۀ قبول مردمی نبودهاست، پیدایی چنین زمینهای اساساً معلول وجود گزارشهایی است که در آغاز با برنام «اخبار» وجه تاریخی برجستهای پیدا میکردند. «اصطلاح اخبار به شاخهای از فنّ تاریخنگاری اشاره دارد که در میان مسلمانان بهعنوان کهنترین و اصیلترین شکل گزارش تاریخ رواج داشت. در اینگونه آثار تاریخی، گزارشهایی پراکنده و مستقل بدون یک زنجیرۀ موضوعی واحد در کنار هم قرار میگرفت که فقط با سلسلۀ اسناد از یکدیگر متمایز میشد؛ بهطوری که گاه یک خبر حتّی با موضوعی واحد، با سلسلۀ اسناد متفاوت و اختلافاتی در جزئیّات تکرار میشود، یا حتّی در تناقض با روایتهای دیگر در ارتباط با همان موضوع قرار میگیرد. همچنین در این شیوۀ تاریخنگاری، معیار ثبت یا حذف گزارشهای گوناگون هیچگاه روشن نیست و در واقع قانون و روشی کلّی برای ثبت و حذف اخبار وجود ندارد. نویسندگان این آثار در گروه اخباریون و اصحاب سیَر و مغازی محسوب میشدند. شیوۀ تاریخنگاری خبر تقریباً پس از نیمۀ نخست سدۀ سوم هجری از رونق افتاد و میراث آن در آثار تاریخی بزرگتر و جامعتری گنجانده شد» (ر. ک: فرجاللّهی، 1399: 171-172؛ همو، 1398: 3۴-3۵). استقبال و جانبداری تودههای جامعه در ایران با گرایشهای فکری و عقیدتی عموماً متمایل به تشیّع از آثار اخباریون، فرصت مناسبی برای نهضتهای فرهنگی مذهبی پدید میآورد که بهمنظور پاسداشت آرمانها، تهییج طرفداران خود و مقابلۀ نرم با دشمنان حاکم، به دستگاه تبلیغاتی جذّاب و پرمخاطبی نیاز داشتند. گروه داستانپردازان بهعنوان یکی از بازوهای ترویجی مهم این جنبشها، نسبت به دادههای خام گزارشهای تاریخی یادشده برای ژرفساخت مخیّل روایتهای داستانی خود توجّه و اهتمام نشان میدادند. پس بهروشنی میتوان دریافت که هستۀ مرکزی روایتهای داستانی با وجه دینی نهتنها بر کنار از زمینۀ تاریخی نیست، بلکه راویان هم خود را ملزم به نزدیک کردن نقل مخیّلشان با مستندات تاریخی میکردند یا در برداشت داستانی کاملاً آزادی میکوشیدند دستکم مایهای از شواهد تاریخی را دستاویزی برای شاخوبرگ رویدادهای خیالی قرار دهند، تا بدین تمهید برای تضمین رواج و تداوم نقل داستانهای دینی مشروعیّتی نیز در نظر مخاطبان علاقهمند به حماسه کسب کرده باشند و هم در رقابت با دیگر موضوعات ملّی و پهلوانی، گزارش خود را مستند جلوه دهند. هرچند روایاتی که تا کنون به زبان فارسی دربارۀ محمّد حنفیّه بر جای ماندهاست، متأخّر و جدیدالتّحریر هستند، امّا به نظر میرسد استمرار نقل و استقبال فراوان از آنها بدون پشتوانه و استناد تاریخی اوّلیّه غیر ممکن بوده باشد، همانگونه که اعتبار چنین اصلی در مورد ابومسلم خراسانی و حمزه سیّدالشهدا هم غیر قابلانکار است. اشارات منابع تاریخی حکایت از آن دارد که آثار مستقلّ و متعدّدی ذیل عنوان «اخبار» در شرح احوال و کردارهای محمّد حنفیّه تألیف شدهاست که هر چند امروزه دیگر در دسترس نیستند، امّا چون همین اخبار تاریخی متقدّم حکایات داستانی و غیر تاریخی را نیز در میانۀ مباحث اصلی خود طرح میکردند، میتوان احتمال داد که از رهرو همین دادهها، زمینه و بهانۀ اصلی گزارشهای داستانی مرتبط با محمّد حنفیّه را هم در دسترس قرار میدادهاند که مطلوب برخی جریانهای غلات و فرق تشیّع مرتبط با آنان بوده و گرمی بازار بسیار داشتهاست، و لذا همین حکایتهای کوتاه با ساختاری ساده در اثر عقاید متعصّبانه و یکسویۀ طرفداران محمّد حنفیّه و نسبت دادن اعمال شگفتانگیز و پهلوانیهای غیر واقع اغراقآمیز بدو مبدّل به داستانهایی پرشاخوبرگی گشته که یا منحصر به غزای با غیر مسلمانان است یا حضور فعّال در خونخواهی امام حسین(ع). از فهرست آثاری که با عنوان «اخبار محمّد حنفیّه» شناخته میشوند، میتوان به برخی موارد ذیل اشاره نمود: اخبار محمّد بن الحنفیّة تألیف ابومخنف لوط بن یحیی الأزدی (م 1۵7 ق) (ر. ک: نجاشی، 1۴32: 320؛ آقابزرگ طهرانی، 1983: 2/ 3۴7). اخبار محمّد بن الحنفیّة نوشتۀ هشام بن محمّد السائب الکلبی (م ۶/20۴ ق ؟) (ر. ک: نجاشی، 1۴32: 320؛ آقابزرگ طهرانی، 1983: 2/ 3۴7). فضائل محمّد بن الحنفیّة به خامۀ ابوالحسن علی بن محمّد المدائنی (13۵-210 ق) (ر. ک: ابنندیم، 1381: 1۶9؛ یاقوت حموی، 1993: ۴/ 18۵۵). اخبار محمّد بن الحنفیّة تألیف ابواحمد عبدالعزیز بن یحیی بن احمد الجلودی الأزدی (م 330-332 ق ؟) (ر. ک: نجاشی، 1۴32: 2۴2؛ آقابزرگ طهرانی، 1983: 2/ 3۴7). هر چهار مؤلّف اخباری یادشده شیعه هستند و دربارۀ محمّد حنفیّه هم به گردآوری روایتها و اخبار پراکنده از هر دستی روی آوردهاند، حتّی برخی مثل هشام الکلبی سهواً یا عمداً اهتمام بسیاری به جعل اخبار و داستانی کردن روایات دارد. برخی هم مثل کتاب اخبار محمّد بن حنفیّه عبدالعزیز الجلودی الأزدی در سدۀ دهم هجری هنوز در دسترس عموم بوده و در مجالسالمؤمنین از آن یاد شدهاست (ر. ک: شوشتری، 1377: 1/ 3۴8). پس میتوان نفوذ عقاید و روایات جریانهای غلات را نیز در اخبارشان محتمل دانست. حتّی میتوان اینگونه نیز تعبیر کرد که نظر به شهرت اخبار محمّد حنفیّه و تعدّد تألیفات مرتبط با او در گذشته، دور نیست که غُلات قدیم روایات داستانی محمد حنفیّه را با تمرکز بر همین اخبار پدید آورده باشند، داستانپردازانی که بنابر سفارش نهضتهای شیعی و برای تهییج مخاطبان در مسئله خروج علیه کارگزاران اُموی، عبّاسی، مغول، ایلخانی و ... در ایران، بهطور موقّت براى تحقّق آرمانهای نهضت (برپایی حکومت مستقلّ شیعی) و به جهت تبلیغ و تعلیم به کار گرفته میشدند و از همین رهرو، با حضور فعّال در محل اجتماع و محافل خصوصی و عمومی آرامآرام صاحب جایگاه و اعتباری هم شدند و بلکه فرصت خوبی نیز پیدا کردند تا افکار خود را در رابطه با مسائلی چون حلول، اتّحاد، تناسخ، امامت و مظهریّت محمّد حنفیّه بدین منابع ادبی و داستانی وارد کنند، به گونهای که هنوز ابتداییترین مواضع آنان در جایجای روایتهای داستانی مرتبط با محمّد حنفیّه در قالب گزارههای قالبی: «امیرالمؤمنین امام محمّد حنفیّه گفت» [گ 2 آ] مشاهده میشود. پیوندی مؤثّری که فرقههای غلات و باورها و آموزههای آنان با فرهنگ طبقات پایین جامعه داشت، نهتنها مایۀ بقای میراث فرهنگی و اجتماعی آنان شد، بلکه حالوهوای تازهای هم درون جنبشهای سیاسی عصر دمید، کیفیّت این روحیّات را بهوضوح میتوان در قیامهای مختار ثقفی و ابومسلم خراسانی و پیروان آنان مشاهده نمود. با این تفصیل، بهراحتی میتوان درک کرد که شبکۀ درهمتنیدهای از اخبار تاریخی، جریانهای تبلیغی و سیاسی غلات شیعی، داستانپردازان و طبقات پایین جامعه چگونه منشأ و زمینۀ پیدایی روایات مرتبط با محمّد حنفیّه قلمداد میشوند. با این همه، هنوز نمیتوان در باب چگونگی فرایند تألیف داستانهای محمّد حنفیّه و بهویژه ذوفنوننامه داوری قطعی داشت و لازم است ضمن طرح پرسشهایی در نظر گرفتن ملاحظاتی را در اینباره بایسته دانست: آیا داستانپرداز مشخّصی تحت تأثیر اخبار دلاوری محمّد بن حنفیّه روایت مستقل ذوفنوننامه را تألیف کردهاست؟ بنابر شواهدی که پیشتر در بخش راوی به دست داده شد، نمیتوان اشاراتی را که در طرف نسبت شدن عبداللّه بن عبّاس با نقل ذوفنوننامه وجود دارد، پذیرفت. بنابراین میتوان احتمال داد، ذوفنوننامه راوی مشخّصی داشته که فعلاً در حدود بررسیهای انجامشده مشخّصات او به دست نیامدهاست و قید «عبداللّه بن عبّاس» بهعنوان راوی، میراث دفاتر اخبار محمّد حنفیّه در برخی دستنویسهای ذوفنوننامه است، و احتمال میرود عبداللّه بن عبّاس درون این دفاتر در جایگاه سند نقل حایز اعتبار بوده باشد، زیرا عبداللّه بن عبّاس نهتنها همعصر محمّد حنفیّه است، بلکه از نزدیکان و دوستان یکدل ابنحنفیّه نیز محسوب میشود و تا جایی که مورّخین احتمال دادهاند یکی از این دو بر جنازۀ دیگری نماز خواندهاست (ر. ک: ابنسعد، 137۴: ۵/221، 2/3۵1). آیا ذوفنوننامه روایتی از یک مجموعه داستان قلمداد میشده و بهعنوان «مادرروایت» بعدها داستانهای مستقل دیگر از آن پدید آمدهاست؟ دستنویسهای متعدّدی در کتابخانهها موجود است که غالب آنها هفده روایت مستقل از دلاوریهای محمّد حنفیّه و امام علی(ع) را ذیل یک مجموعه گرد آورده که یکی از آنها ذوفنوننامه است. موارد دیگری هم نظیر دستنویس شمارۀ (۹۳۶۱) موجود است که روایت ذوفنوننامه را همراه داستان دیگری تحریر کردهاند. به نظر میرسد که معرّفی دو دستنویس در اینباره کافی باشد: الف) در فهرست نسخ خطّی کتابخانۀ گنجبخش پاکستان مشخّصات دستنویسی فارسی در قالب داستان با عنوان جنگنامۀ محمّد حنفیّه به شمارۀ (۴۴۳۲) مشاهده میشود. نسخۀ مذکور به خطّ نستعلیق و در فاصلۀ سالهای سدۀ دوازدهم یا سیزدهم هجری قمری تحریر شدهاست. این دستنوشته 3۴0 برگ دارد و گزارش هفده داستان مستقلّ از هم در آن سامان داده شدهاست که شخصیّت محوری رویدادهای آن محمّد حنفیّه است، امّا گاه امام علی(ع) نیز در برهههای از آن حضور دارد. ب) در همان فهرست، مشخّصات دستنویس فارسی دیگری ذیل عنوان هفده غزا به شمارۀ (8۴08) معرّفی شدهاست. نسخۀ یادشده در سال 132۴ ق به خامۀ محمّدموسی قوم بارکزایی ملازم شاهی در 181 برگ به خطّ نستعلیق پخته تحریر شدهاست. گزارش این داستان ذیل هفده سرفصل ترتیب داده شدهاست. از نکات جالب توجّه این هفده سرفصل، نبرد محمّد حنفیّه با دیو سفید، اژدهای سفید و سیمرغ است. بدین ترتیب میتوان این احتمال را در نظر داشت که ذوفنوننامه یکی از هفده داستان حماسی مرتبط با محمّد حنفیّه باشد که مدّتی بعد از تألیف، صورتی مستقل و مجزّا از روایت مادر خود پیدا کردهاست. صحّت این فرض زمانی قوّت میگیرد که ارتباط روایت مادر «هفتادودو خروج» را با حماسههای مستقل ادبیّات انتقام در نظر داشته باشیم. از واقعۀ کربلا تا نابودی خلافت اُمویان، اسلام به دورانی از گمراهی درمیغلتد که «هفتادودو سال» به درازا میکشد. دورانی که با ناسزاگویی و کینهتوزی نسبت به علی(ع) و دوستداران او همراه است. در طی این دوران، «هفتادودو خروج» بر علیه خارجیان به وقوع میپیوندد و در گذشتههای دور، کتاب مستقلّی تحت عنوان هفتادودو خروج گزارش قیام هر یک از خروجکنندگان را به دست میدادهاست که نخستین خروج آن با خونخواهی مسیّب خزاعی آغاز میشود و ابومسلم، واپسین قیامکنندهای است که خونخواهی را به نتیجه میرساند. اهمّیّت این منبع در آن است که زمینۀ استقلال هر یک از حماسههای دینی منثور فارسی را فراهم آورده و روایات مشروحی چون مسیّبنامه، زمجینامه، مختارنامه و ابومسلمنامه دادههای خام اوّلیۀ خود را از آن روایت مادر گرفتهاند. بنابر اشارۀ محمّد بن اسحاق حموی در سدۀ دهم هجری نیز داستانی به نام «هفتادودو خروج» وجود داشته و بسیار هم مورد توجّه بودهاست، «قصّهخوانان فریبنده دروغ بسیار اضافۀ احوال ایشان کردهاند، و بر مختار بن ابى عبیده و ابراهیم بن مالک اشتر نیز افسانۀ بسیار بستهاند، و آن را «مختارنامه» و «هفتاد و دو خروج» نام کرده و عوام از آن مختارنامه نسخهها گرفتهاند، و آن را به مثابه کتاب آسمانى و نصّ فرقانى از کذب و افترا مبرّا و معرّا پنداشتند» (حموی، 13۶3: 117). پس بنابر همین قاعده، میتوان احتمال داد که ذوفنوننامه نیز یکی از بخشهای روایت مادر مربوط به محمّد حنفیّه، یعنی هفده غزا باشد. آیا میتوان احتمال داد که روایت ذوفنوننامه برگردانی از منابع و تألیفات داستانی عربی، ترکی یا حتّی اردو باشد؟ شواهد متعدّدی چون وجه دینی روایت ذوفنوننامه، محوریّت حضور یکی از اعلام فرق تشیّع در آن، جغرافیای غیر ایرانی گزارش داستان، وجود تألیفات مستقلّ اخبار مرتبط با محمّد حنفیّه در منابع عربی به مرکزیّت عراق و شناسایی نسخ خطّی و منتشره از تراجم ترکی و اردوی ذوفنوننامه، همه از دلایلی محسوب میشوند که فرضیّۀ اصالت ایرانی و فارسی بودن روایت را با چندوچون جدّی روبهرو میکنند. از بحثی که در این بخش به دست داده شد، میتوان دو نتیجه را دریافت. نخست آنکه منشأ پیدایش ذوفنوننامه و داستانهای محمّد حنفیّه اصالتی بسیار قدیمتر از تاریخ تحریر نسخ خطّی آنها دارد، چنانکه تاریخ سرایش منظومۀ ذوفنوننامه در سدۀ هشتم هجری نیز این مدعّی را بهطور قطع تأیید میکند. دوم اینکه، با وجود شواهد موجود، نمیتوان در مورد داستانپرداز ذوفنوننامه، استقلال تألیف این اثر یا تعلّق آن به یک مادر روایت و همچنین اصالت ایرانی یا آبشخور عربی، ترکی و اردوی آن نتیجۀ روشنی گرفت. 7-1-7. ساختارپس از بررسی تمامی دستنویسهای فارسی به دستآمده از ذوفنوننامۀ منثور، مشخّص شد که تقریباً بیشتر نُسخ آن اغلب با میزان مشابهی از محتوا فصلبندی شدهاند، گاه شروع و پایان فصول در نُسخ تا جایی به هم نزدیک است که گویا از روی یکدیگر نسخهبرداری شده باشند. ذوفنوننامه از معدود روایات ادب فارسی است که کاتبان آن بنا به دلیل نامعلومی خود را ملزم نمودهاند تا متن داستان را حتماً ذیل سی سرفصل تبویب کنند. چون از طرفی، ذوفنوننامه در گروه روایاتی با حجم متوسّط است و از سویی، حجم محتوای برخی سرفصلهای آن نیز گاه کوتاه است و با دیگر پارهها همسان نیست، بنابراین اصلاً نیازی به شمار بالای فصلهای این داستان نبودهاست و اصرار به سی بخشی شدن ساختار آن هم توجیه روشنی دستکم برای نگارنده نداشت. راوی ذوفنوننامه رویدادهای هر فصل را بهصورت دقیق و منظّم شرح میدهد و ضمن شاخوبرگ دادن به کردار شخصیّتهای محوری هر بخش و برجستگی نقش آنان، فرجام رویدادها را هم بدون ابهام گزارش کردهاست و بدین گونه تسلّط و اشراف خود را بر نقل به خوبی نشان دادهاست. 7-1-8. زباننظر به قدمت منظومۀ ذوفنوننامه در سدۀ هشتم هجری بایستی انتظار داشت که نهتنها زمان تألیف گونۀ منثور آن متقدّم بر این عهد بودهاست، بلکه مشخّصات سبکی و زبانی اصیل روایت ذوفنوننامه بسته به مقتضیّات زمانی همین پیشینه، متفاوت از هیأت کنونی نثر آن بودهاست و برآیندی که در این بخش به دست داده میشود، نتیجۀ بررسی دستنویسهای متأخّر سدۀ سیزدهم هجری است، پس بهطور قطع نمیتواند میزانی برای داوری سبک نثر نسخ متقدّم ذوفنوننامه تلقّی شود و تنها امتیاز آن به دلیل شمار بالای این کوده، دلالت کلّی و تجمیعی بیشتر مشخّصات در عموم نسخ منثور موجود است. ذوفنوننامه به مانند بیشتر روایات داستانی فارسی، نثری ساده و گیرا دارد و از پیچیدگیها و تکلّفهای زبانی یا ادبی برکنار ماندهاست. خطبۀ آغازین ذوفنوننامه یا پارۀ ابتدایی ذیل هر سرفصل بسیار کوتاه ارائه شدهاست و از هرگونه آراستگی برجستۀ لفظی و معنوی، حتّی در سطح تسجیع و تجنیس هم دور ماندهاست. صرفنظر از برخی شواهد معدود ترکی، عربی و فارسی، واژگان دشواری نیز در نثر ذوفنوننامه دیده نمیشود. با این همه، نباید تصوّر کرد که ذوفنوننامه زبانی عامیانه دارد. ازنظر نگارنده، ذوفنوننامه فرزند زمان خویش است و نثری در عین سلامت و اعتدال دارد که فقط از صلابت ویژگیهای نثر فنّی یا بیانبین فاصلهها گرفتهاست و این مشخّصه نیز نمیتواند سبب فرض غلط عامیانگی آن تلقّی شود. نخستین مشخّصۀ سبکی نمایان در ذوفنوننامه، فزونی جملات کوتاهی است که با حروف ربط و عطف به یکدیگر پیوستهاند. راوی تمایل بسیاری به ایجاز کلام دارد و شاید اصرار بر سر این امر گاهی عبارات را نه بهطور عمد، کمی دچار اختلال کردهاست و مخاطب برای جبران این نقیصه و درک منظور راوی ناچار از وقفۀ کوتاه در چنین مواضعی است: «گفت: دیده شود، خوب میشود» [گ ۴ آ]. در ادامه به برخی از مشخّصات زبانی و دستوری ذوفنوننامه با ذکر مثال اشاره شدهاست: تکرار کلمات: «تو را چه مجال باشد که سلاح مردان و جامۀ مردان پوشی» [گ 2 ب]. تکرار حروف: «جامۀ فاخر در تن و تیرکشها در کمر بسته و اسبان تازی در زیر ران درآورده و در میدان درآمدند.» [گ ۶ آ]. تکرار مضمون: «خود را در آهن غرق کرده و بر اسپان تازی نشسته، گویا که در دریای آهن و فولاد غوطه خورده» [گ 2 آ]. کاربرد شناسۀ جمع برای مفرد: «گفت: تو کیستی که در مرغزار درآمدهاید و شکار میکنید، نام خود را بگویید تا بینام کشته نگردید» [گ 2 آ]. جمع فارسی جمع مکسّر: «ذوفنون گفت: ای اصحابان، به قمیز بادپا بگویید» [گ ۴۳ ب]. جمع بستن معدود: «ای فرزند، برادران پدر تو چندند؟ ذوفنون گفتند که هفت برادران بودند» [گ ۶۷ آ]. «ذوفنون با همراهی چهل کنیزکان خود در آنجا بماند» [گ 9 ب]. «و هر ده ملوکان را در بند کردند» [گ ۵۸ آ]. جمع بستن ضمایر شخصی و تأکیدی: «ایشانان شادمان شدند، بر یکدیگر گفتند که خدای تعالی مایان را از بند خلاصی دهد» [گ ۴ آ]. «نعره زد که شمایان چه کساید؟» [گ 8 ب]. «از هفت دریا یک ساعت بگذرانیده، بردند و به شهر خودهاشان» [گ 23 ب]. کاربرد افعال و کلمات غیر مصطلح: «اسب را قمچی کرده، چون باد گرد میدان را مینمود» [گ 2 آ]. «اسپان تازی سوار شوید و پندهای خود را بنمایید ... در حضور شاه پندهای خود را و مردانگیهای خود را نمودند» [گ ۴ آ]. «همۀ کافران راه را پس گرفته بودند» [گ ۴ ب]. کثرت کاربرد وجه وصفی + «و»: «اسب او را سوار شده و پرید تیرکش او را و سلاح او را پوشیده و اسب شاهزاده را سوار شده و دست بر تیغ کرد» [گ 11 ب]. تقدیم و تأخیر ارکان دستوری: «روزی از روزها، محمّد حنفیّه به تقدیر خدای تعالی بیرون برآمدند از برای شکار آهوان و شیران و پلنگان، با همراهی دو پسر حضرت امیرالمؤمنین، ابابکر صدّیق، رضی اللّه عنه، و مُقبل، غلام خودشان و سه چهار سوار» [گ 1 ب – 2 آ]. کاربرد «را» فکّ اضافه: «در جهان او را کسی همتا نبود» [گ 2 آ]. «خواست که تا امیر را گردن زند» [گ 2 ب]. کاربرد «را» اضافه: «قمیزشاه گفت: این ولایت تو را پیشکش و من تو را خذمتکار» [گ ۴۳ آ]. «باز ذوفنون دست دراز کرده، از دوال کمر شاهقیظور را گرفته، زور کرد» [گ ۶۶ ب]. کاربرد صورت «تنگچه / تنگوچه» به جای «تنگنا»: «فرزندم در تنگچۀ در قیامت افتادهاست» [گ ۵۸ آ]. «محمّد حنفیّه در تنگوچۀ قیامت افتادهاست» [گ ۵۸ ب]. کاربرد «ماند» در معنای «گذاشت»: «دست به حلقوم امیر ماند که هیچ نفس نمیزند» [گ 3 آ]. ابدال: «بیبی دوران و کتبانوی زمان، یعنی ذوفنون پاکدامن» [گ 1 ب]. «قمبر بر در ایستاده بود که مُقبل آمد» [گ ۲۶ آ]. اشباع: «از کمر عادی را بگیرفت» [گ ۱۴ آ]. «مبادا دوشمنان قصد امیر کنند» [گ 22 آ]. «توفنگ تیر چهل مثقالی را بر کتف انداخته» [گ ۴۷ ب]. «چندان کافران را کوشتند» [گ 4 ب]. اماله: «اشکیل در پایش کرد» [گ ۳۵ ب]. «ایشان را شباخون بزنیم» [گ ۵۷ ب]. تطابق برخی موارد صفت و موصوف در جمع: «گفت: ای وزیران بینظیران، میعادشاه را چه محل باشد» [گ 37 ب]. «آخر، وزیران پیلسوفان در میدان چاه کندند» [گ ۵۰ آ]. کاربرد صفت تفضیلی غیرمعمول: «ذوفنون گفت: من میگفتم که از من زورتر کسی دیگر نباشد» [گ 7 آ]. تقدیم صفت تفضیلی بر موصوف: «باز عادی دیگر در میدان فرستادند که او دلاورتر عادی بود» [گ 33 ب]. تقدیم مفعول بر فاعل: «در آنجا پیرهزالی بود و در باغ گوسفند میچرانید و شاهزاده را زال دیده آمد» [گ 10 آ]. تقدیم اعداد ترتیبی: «امروز چهارم روز است که در شکار بودیم» [گ ۵ آ]. کاربرد «که تا» به جای «تا که»: «امّا ای جوان، نام خود را بگو که تا بینام کشته نگردی» [گ 2 ب]. کاربرد زائد «که» و «تا» کنار هم: «تیغ را از میان کشیده، خواست که تا امیر را گردن زند» [گ 2 ب]. کاربرد «چنانچه» به جای «چنانکه»: «از خانه بیرون آمد، چنانچه کسی ندانسته به دنبال فرزند خود روان شد» [گ ۶ آ]. کاربرد «ی» بدل از کسره: «در دامنی کوه قاف برد و در تخت انداخت» [گ 28 آ]. کاربرد «در» به جای «بر»: «روی پاک خود را در خاک نهادند» [گ ۲۶ ب]. کاربرد «به» به جای «در»: «میعادشاه گفت: من به خذمت میباشم» [گ ۴۴ آ]. کاربرد «در» به جای «به»: حضرت امیر و ذوفنون و با جمیع لشکر اسلام در ملک میعادشاه رسیدند» [گ ۵۵ ب]. کاربرد مبهم قید زمانی: گفت: «ای مُقبل، گاهگاه مرا از طعنۀ مادر غصّه شدهاست» [گ ۵ ب]. تقدیم «که» بر «گفت»: «بانگ بر ایشانان زد که گفت» [گ ۴ ب]. «میعادشاه نعره زد که گفت» [گ 30 ب]. کاربرد «ه» تأنیث: «چهلویک سواره بیرون آمده، همه زنان خوشلقا و نیکوسیرت» [گ ۶ آ]. «تمامی لشکرهای قاهره از شهر بیرون آمدند» [گ ۶۶ ب]. کاربرد مصدر جعلی: «ذوفنون را بربست و بر مادر سپارید، والدۀ امیر کوچیده، بر طرف شهر مدینه میآمدند» [گ 8 ب]. کاربرد «پختن» در معنی «گرم کردن»: «گفت: قدری شیر موجود دارم. اگر فرمایید، پخته بیارم» [گ 10 آ]. کاربرد «کشتن» در معنی «خاموش شدن»: «عمرانشاه در دل گذرانید که مگر چراغ شاه مردان کشته شدهاست» [گ 2۴ آ]. کاربرد «برابر» در معنای «همراه»: «حکم شد که مُقبل را بگوی که برابر تو دختر آمدهاست» [گ 28 آ].
تا کنون بهصورت قطعی بیش از بیست دستنویس از ذوفنوننامۀ منثور شناسایی شدهاست که به دلیل محدودیّت حجم پژوهش نمیتوان به معرّفی همۀ آنها پرداخت. در این پاره، براساس تاریخ تحریر دستنویسهای فهرستشده از ذوفنوننامۀ منثور و نیز پراکندگی آنها در نواحی مختلف جغرافیای زبان فارسی، سه نسخۀ فارسی از کتابخانههای سه مکتب داستانپردازی ایران، تاجیکستان و پاکستان گزینش و ارزیابی شدهاست. شایستۀ یادآوری است که دو دستنوشتۀ ذوفنوننامه در کتابخانههای جمعیّت آسیایی بنگال کلکته با تاریخ تحریر 1188 ق و کتابخانۀ ابوریحان بیرونی ازبکستان با تاریخ تحریر 1200 ق با وجود قدمت نسبی آنها، به دلیل نبود زمینۀ دسترسی و سفارش تصاویر، از فهرست بررسی این پژوهش کنار گذاشته شدند و پژوهش حاضر براساس سومین نسخۀ کهن ذوفنوننامه به تاریخ تحریر 122۴ ق انجام شدهاست که ازنظر زمان کتابت، فاصلۀ چندانی هم با نسخ یادشده ندارد. 8-1. دستنویس کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه فردوسی مشهدقدیمیترین نسخۀ تاریخدار فارسی فهرستشدۀ ذوفنوننامه ذیل عنوان دوگانۀ جنگنامه / قصّۀ محمّد حنفیّه در حال حاضر، به شمارۀ (3۵2) در کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیّاتوعلوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد نگهداری میشود، امّا مشخّصات آن پیشتر به شمارۀ (107) در مجموعۀ نسخ خطّی فیّاض ثبت شدهاست (ر. ک: فاضل،13۵۴: ۴۴؛ درایتی، 1391: 1۴/ 2۶1). نسخۀ مذکور در یک جلد به ابعاد (13.۵×23.۵ سم)، در اسفندماه 13۵1 برای آن مرکز خریداری شدهاست. جلد دستنویس در هر دو دفّه از جنس مقوّا با روکشی از تیماج قهوهای سوخته است که در اثر فرسایش و پوسیدگی، آثار تزئینات روی جلد تقریباً محو شده و تنها بقایای ترنجی متوسّط بدون طرح و سجع و سرترنجهای به فاصله در بالا و پایین آن به زحمت قابلمشاهده است. آستری هر دو دفّۀ جلد را با کاغذی از جنس دیگر اوراق نسخه پوشانیدهاند. متن این دستنویس پس از یک ورق آزاد، از برگ [ب] در فضای اوراقی بدون جدول در ابعاد (8.۵×17.۵ سم) و به احتمال بر مسطر، روی کاغذ کاهی نخودیرنگی، به خطّ نستعلیق متوسّطی در 91 برگ (182 صفحه) در تاریخ 122۴ ق ابتدا به تحریر شده و هر صفحه از آن متوسّط 1۶ تا 23 سطر دارد. برخلاف معرّفی فهرستنویس کتابخانه، دستنوشتۀ یادشده سه بخش مستقل را شامل میشود که به ترتیب عبارت است از: ذوفنوننامه در 70 برگ (1۴0 صفحه)، قصّۀ میرزا همدم در 1۶ برگ (32 صفحه)، جنگنامۀ محمّد حنفیّه با تمیم در قالب قصیده و در 318 بیت که در هفت برگ پایانی (1۴ صفحه) کتابت شدهاست. کارشناس کتابخانه به تاریخ تحریر نسخه اشارهای نکرده، زیرا تاریخ مذکور در انجامۀ بخش نخست (گ 70 آ) ذکر شده که بررسی نشدهاست. روایت این نسخه از آغاز، میانه و پایان متن افتادگی ندارد. سرفصلها، نشانهها، برخی ممیّزات و گاه اسامی شنگرف تحریر شدهاند. ابیات به روال نثر نسخه یکسرهنویسی شده و علائمی شنگرف میان مصاریع فاصله انداختهاست. رکابۀ صفحات فرد در حاشیۀ چپ تحتانی اوراق زوج بهصورت یک تا چند کلمه کتابت شدهاست. اوراق با قلم کارشناس نسخه، به اختلاف یک صفحه برگشماری شدهاند. در حواشی اوراق نسخه یادداشتها و اصلاحاتی دیده میشود «گ ۵ آ، ۶ آ، 7 ب، 8 آ - ب، 10 آ، 12 آ، ۱۶ آ، 17 ب، 19 ب، 23 ب، 2۴ ب، ۲۵ ب، 27 آ، 28 آ، 30 آ، 31 آ، 3۴ ب، 3۶ ب، 38 آ، 39 ب، ۴۵ آ، ۴۸ آ - ب، ۴۹ آ - ب، ۵۱ آ، ۵۲ آ، ۵۳ آ، ۵۵ آ، ۶۳ آ، ۶۴ آ، ۶۸ آ». از حروف چهارگانۀ فارسی، «پ»، «چ» و «ژ» با سه نقطه و «گ» بدون سرکش کتابت شدهاند. گاه تسامحاتی در کاربرد حروف متشابه مشاهده میشود. برای یکسانی طول سطرها، کاتب گاهی کلمه دو نیمه کرده و یک نیم را در انتهای سطر و نیمۀ دیگر را در ابتدای سطر بعد تحریر کردهاست. نشانۀ استمراری «می» به فعل پیوستهاست. نشانۀ مفعولی «را» گاه به پیش از خود پیوستهاست. نشانۀ جمع «ها» به اسم پیوسته و در موارد مختوم به «ه» ادغام شدهاست. عدد اصلی «یک» گاهی به معدود پیوسته تحریر شدهاست. گاهی حروف اضافۀ «که» به پیش و «به» به پس از خود پیوسته و ادغام شدهاند. «است» اغلب با کلمۀ پیش از خود ادغام شدهاست: «قصّهایست». پسوند «تر» و «ترین» جدا از صفت تحریر شدهاست. پیشوند نفی «نه» و «بی» به کلمۀ پسین پیوسته و ادغام شدهاند. در بیشتر موارد، واو عطف و معیّت یا در میان اعداد تحریر نشدهاست. آغاز روایت: «بسم الله الرحمن الرحیم. بدان که این قصّهای است از غرایب لطیف و شریفترین قصّهها در بیان جنک حضرت امیرالمؤمنین محمّد حنفیّه و بیبی دوران و کتبانوی زمان یعنی ذوفنون پاکدامن بنت شاهارم بیدین در میدان به یکدیکر حرب کردن». پایان روایت: «و بعد از آن خراج از ولایتها کرفتهاند در شهر مدینه فرستادهاند و خراج از برای محمّد حنفیّه علی فرستادهاند و دوستان شاد شدهاند و منافقان غمکین شدهاند و غمهای چندین ساله بر طرف شد و به مقصودهای اصلی رسیدند واللّه أعلم بالصّواب». انجامه: «تمّت الکتاب بعون الملک الوهّاب سنة 122۴ شد به توفیق خدای لاینام این کتابت روز پنجشنبه تمام». 8-2. دستنویس کتابخانۀ آکادمی علوم جمهوری تاجیکستاندر فهرست نسخ خطّی کتابخانۀ آکادمی علوم جمهوری تاجیکستان، مشخّصات دستنویسی فارسی در یک مجلّد به ابعاد (1۵×2۵.۵ سم)، به شمارۀ (3۴۴) ثبت شدهاست (ر. ک: موجانی و علیمردان، 137۶: 1/ 323). دستنوشتۀ مذکور دو بخش را شامل شده که بخش نخست آن، ذیل عنوان جنگنامۀ امام محمّد حنفیّه، روایت ذوفنوننامه را در خلال سی داستان و بدون افتادگی نقل کردهاست و در بخش دوم، طیّ چند برگ، فهرستی از واژگان عربی با معادل فارسی آنها سامان یافته، سپس ورقی با عنوان کتاب الصّلاة تحریر شده که برابر فارسی برخی از اصطلاحات نماز را به دست دادهاست. جلد دستنویس در هر دو دفّه از جنس مقوّا بوده و ابرۀ آن از کاغذ روغنی زردرنگی فراهم آمدهاست. از تزئینات ابره که دچار پارگی و رفتگی شده، آثار دو جدول مشاهده میشود که جدول برونی آن با زنجیره طرح شده و جدول درونی به دو تحریره یا نوار است، و دو نوار، یکی از بالا به پایین و دیگری از یمین به یسار فضای جدول را بهصورت افقی و عمودی دو نیم کردهاست. روی دو نوار یادشده در میانۀ جدول درونی هر دو دفّه، ترنج و سرترنجهایی لاکی به فاصله و با طرح گل و بوته ضرب شدهاست. عطف جلد را با تیماجی زردرنگ پوشانیدهاند متن روایت به خطّ نستعلیق ریز شکستهآمیزی، درون فضای اوراقی بدون جدول و بر مسطر، روی کاغذ خوقندی نخودیرنگی به تاریخ 12۶1ق، در 7۶ برگ (1۵2 صفحه) 13 سطری و از فضای یکسوم صفحۀ [1 ب] ذیل عبارت «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و به نستعین» ابتدا به تحریر شدهاست. فقط اوراق فرد نسخه با قلم کارشناس کتابخانه، به دو صورت لاتین و فارسی، برگشماری شدهاند. رکابۀ صفحات فرد در حاشیۀ چپ تحتانی اوراق زوج بهصورت یک تا چند کلمه کتابت شدهاست. ابیات متن به روال نثر نسخه یکسرهنویسی شده و گاه کاتب میان مصاریع با علائم شنگرف فاصله انداختهاست. تنها بخشی از عبارت سرفصلها و برخی علائم بهصورت شنگرف کتابت شدهاند. در حواشی نسخه یادداشتها و اصلاحاتی [گ 2 آ، ۶ ب، 8 آ - ب، 10 آ، 11 ب، 12 آ، ۱۵ آ، ۱۶ آ، 18 ب، 19 ب، 20 آ، 22 آ - ب، ۲۵ آ - ب، 33 آ، 3۴ ب، ۴۵ آ، ۵۳ آ، ۵۵ ب، ۵۸ ب، ۵۹ آ، ۶۲ آ، ۶۸ آ، 70 آ، 72 ب] مشاهده میشود. آثار نمزدگی یا سوختگی و پخش جوهر در برخی اوراق [گ 17 ب، 27 ب، ۳۴ ب، ۳۵ آ - ب، ۴۰ آ – ب، ۴۱ آ – ب، ۴۸ آ – ب، ۴۹ آ – ب، ۵۰ آ – ب، ۵۱ آ – ب، ۵۳ آ – ۵۵ ب، ۶۱ ب، ۶۲ آ، ۶۳ ب، ۶۵ آ – ۶۶ ب] به چشم میخورد. رسمالخطّ این دستنویس با سایر نسخ همپایۀ خود تفاوتی ندارد. آغاز روایت: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و به نستعین و منک البدایة و الیک النّهایة ایضاً بدان که این قصّهای است از غرایب و لطیف و شریفترین قصّهها در بیان جنک حضرت امیرالمؤمنین علی و محمّد حنفیّه که فرزندشان است با همراهی بیبی ذوفنون پاکدامن بینت شاه ارم». پایان روایت: «در طاعت و عبادت مشغول شدند و خراجی از ولایتهای خود کرفته به شهر مدینه میفرستانیدند و از برای امام محمّد جدا میفرستانیدند و دوستان شاد شدند و دشمنان غمکین شدند و همه به یکبارکی به مقصود اصلی رسیدند واللّه اعلم بالصّواب». انجامه: «این خطای رفته را تصحیح کن هر خطای رفته باشد در کتاب خط خوب از من مسکین چه طمع میدانی خاطر جمع ندارم که نویسم خط خوب کاتب این کتاب را یا رب زودتر خاندان رحمت کن تمّت الکتاب بعده الملک الوهّاب سنة 12۶1 خط در ورق دهر بماند صد سال بیچاره نویسنده که در خاک رود هر که خواند دعا طمع دارم زان که من بنده کنهکارم شد به توفیق خدای لاینام این کتابت روز پنجشنبه تمام تمت تمت تمت». 8-3. دستنویس کتابخانۀ گنجبخش پاکستاندر فهرست مشترک نسخههای فارسی پاکستان، ذیل ردیف 1۵8، مشخّصات دستنویسی در یک مجلّد به شمارۀ (1990) ذکر شده که در کتابخانۀ گنجبخش اسلامآباد نگهداری میشود و چندین بخش را شامل میشود. در پارۀ ششم این مجموعه و در فاصلۀ اوراق [ص: 3۴2 - ۴۲۲]، روایت ذوفنوننامه، ذیل عنوان سیر محمّد حنفیّه تحریر شدهاست (ر. ک: منزوی، 13۶۵: ۶/ 108۶). کارشناس کتابخانه گنجبخش و منزوی از جلد، ابعاد و مشخّصات دیگر بخشهای مجموعه جزئیّاتی به دست ندادهاند. متن روایت ذوفنوننامۀ این دستنوشته در فضای اوراقی بدون جدول، بر مسطر روی کاغذ کاهی نخودیرنگی به خطّ نستعلیق متوسّطی در روز شانزدهم شهر شوّال سنة 1270 به خامۀ میان محمّد زاهد ولد میان میرصاحب ساکن موضع پایین کلان در ۴۲ برگ (83 صفحه) از صفحۀ [1 ب] ذیل عبارت «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» از فضای یکچهارم صفحۀ [1 ب] ابتدا به تحریر شده و در هجده فصل ترتیب یافتهاست. هر صفحه از اوراق نسخه 17 سطر دارد. روایت ذوفنوننامه در این نسخه بر کنار از افتادگی آغازی، میانی و پایانی است. کاتب که خود را مالک نسخه نیز معرّفی کرده، اسامی شخصیّتهای داستانی، پیامبر و ائمّۀ شیعه، عبارتهای دعایی، جملات معترضه و سرفصلها را شنگرف تحریر کرده و گاه خطّی سیاه یا شنگرف ذیل برخی عبارتها کشیدهاست. رکابۀ صفحات فرد در حاشیۀ چپ تحتانی اوراق زوج بهصورت یک تا چند کلمه کتابت شدهاست. ابیات متن به روال نثر نسخه یکسرهنویسی شده و گاه کاتب میان مصاریع با علائم شنگرف فاصله انداختهاست. کارشناس کتابخانه نسخه را بهصورت صفحهبهصفحه برگشماری کرده و رقم هر صفحه در حاشیۀ فوقانی اوراق ثبت شدهاست. منزوی معتقد است که این داستان مایههای هندی دارد و هیچ ارتباطی با رویدادهای نهضت خونخواهان حسینی ندارد. رسمالخطّ این دستنویس با سایر نسخ همپایۀ خود تفاوتی ندارد. آغاز روایت: «بسم الله الرحمن الرحیم راویان اخبار و ناقلان آثار و دانایان خوشکفتار و بزرکان نیکوکار روایت کردهاند که [...] میگفتند راوی روایت میکند که هژده لک سوار جرّار و دوازدههزار فیل مست خونخوار و چهل وزیر زیرک و فرار شعار داشت و دوختر داشت که در پردۀ عصمت چون کوهر نفیسی و بر تخت دلربایی بلقیس که نام آن دوختر زیفنون پاکدامن میگفتند». پایان روایت: «و هر کسی به جای خانه و ملک خود بنشاند و بتخانهها را خراب کرد و مسجدها را بنا کرد و غوغای اسلام شد و علی کرّم اللّه وجهه با یاران پیغمبر و محمّد حنفیّه و با زیفنون پاکدامن و با عمرو امیّه با فتح و نصرت روان شد و در مدینه آمد و دوستان از آمدن امیرالمؤمنین علی و محمّد حنفیّه و از شنیدن فتح و نصرت خوشحال و خورم شدند و منافقان از کینه و غصّه ملال شدند واللّه اعلم بالصواب». انجامۀ نسخه: «تم تمام شد کتاب سیر محمّد حنفیّه تمام شد هذا الکتاب المیمونة المبارکة فی التّاریخ شانزده شهر شوّال سنة 1270 بود سنة یکهزار دوصد و هفتاد بود به دستخط فقیر حقیر پرتقصیر خاک پای علما و الفقرا میانمحمّد زاهد ولد میان میرصاحب ساکن موضع پایین کلان و مالک هذا الکتاب کاتب مذکور فکل انسان یدعوه فدعواه باطل بیت سیاهی سیاه است و کاغذ سفید نویسنده را نیست فردا امید قاریه بر ما مکن قهر و عتاب، کر خطائی رفته باشد در کتاب آن خطائی رفته را تصحیح کن از کرم واللّه اعلم بالصّواب برحمتک یا ارحم الرّاحمین یا اللّه یا اللّه یا اللّه».
ذوفنوننامه یکی از حماسههای نسبتاً کهن ادب فارسی است که به دلیل اختصاص محتوای آن به گزارش کردارهای پهلوانبانویی به نام ذوفنون، بهعنوان قرینۀ منثور بانوگشسپنامه شناخته شدهاست و حایز اهمّیّت قلمداد میشود و از سویی، طرح مضمون هفتخان برای ذوفنون و حضور توأمان محمّد حنفیّه، امام علی(ع) و عمرو امیّۀ ضمری در جریان رویدادها بدان اعتبار بیشتری نیز بخشیدهاست. منشأ پیدایش ذوفنوننامه و داستانهای محمّد حنفیّه اصالتی بسیار قدیمتر از تاریخ تحریر نسخ خطّی منثور متأخّر آنها دارد، چنانکه تاریخ سرایش منظومۀ ذوفنوننامه در سدۀ هشتم هجری نیز این ادّعا را بهطور قطع تأیید میکند؛ همچنین با وجود شواهد موجود، نمیتوان در مورد داستانپرداز ذوفنوننامه، استقلال تألیف این اثر یا تعلّق آن به یک مادر روایت و همچنین اصالت ایرانی یا آبشخور عربی، ترکی و اردوی آن نتیجۀ روشنی گرفت. ذوفنوننامه به مانند بیشتر روایات داستانی فارسی، نثری ساده و گیرا دارد و از پیچیدگیها و تکلّفهای زبانی یا ادبی برکنار ماندهاست. پس از بررسی نسخ خطّی متأخّر موجود ذوفنوننامه، میتوان گفت که این روایت در جغرافیای زبان فارسی حماسهای کاملاً شناخته و نسبتاً پرمخاطب بودهاست. از طرفی، ذوفنوننامه به گواه دستنویسها روایتی قلمداد میشود که کمترین تغییر را در گذر زمان در خود پذیرفتهاست، یعنی محتوای روایت دستنوشتههای مختلف ذوفنوننامه بر اثر دخل و تصرّف کاتبان، یکسویهنگریهای مذهبی یا خوشایند برخی فرق غلات مغایرتی با هم پیدا نکردهاند، پس ازنظر صحّت ضبط و درستی گزارش میتوان با اطمینان بیشتری به مطالعۀ دستنویسهای ذوفنوننامه پرداخت.
| |||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||
منابع
آقابزرگ طهرانی، محمّدمحسن. (1983م). الذریعة إلی تصانیف الشّیعة. ج 1، 2، ۴، ۵ و 7. بیروت: دارالأضواء.
ابنندیم، محمّد بن اسحاق. (1381). الفهرست. ترجمۀ محمّدرضا تجدّد. چ 1. تهران: اساطیر.
جعفرپور، میلاد. (1۴02). «جنگنامۀ محمّد حنفیّه یا مسیّبنامه؟ (پاسخ به ابهام عنوانی چندگانه از یک روایت ابوطاهر طرسوسی با رویکرد نسخهشناختی)». دوفصلنامۀ پژوهشهای نسخهشناسی و تصحیح متون. دورۀ 2. شمارۀ 2/۴. صص 2۴۴ - 273. https://doi.org/10.22034/crtc.2023.172473
جنگنامۀ امام محمّد حنفیّه. (ت 12۶1 ق). دستنویس کتابخانۀ آکادمی علوم جمهوری تاجیکستان. شمارۀ 1/3۴۴. بیکا.
جنگنامۀ حضرت امیر محمّد حنیف. (ت 1188 ق). دستنویس کتابخانۀ آسیایی بنگال کلکته. شمارۀ D 128 / 232. محلّ تحریر: فرّخآباد. بیکا.
جنگنامۀ محمّد حنفیّه، دستنویس کتابخانۀ گنجبخش پاکستان. شمارۀ ۴۴۳۲. بیتا. بیکا.
جنگنامۀ محمّد حنفیّه، دستنویس کتابخانۀ گنجبخش پاکستان. شمارۀ 93۶1. بیتا. بیکا.
حموی، محمّد بن اسحاق. (13۶3). أنیسالمؤمنین. تصحیح میرهاشم محدّث. تهران: بنیاد بعثت واحد تحقیقات اسلامی.
درایتی، مصطفی. (1391). فهرستگان نسخههای خطّی ایران (فنخا). ج 1۴. چ 1. تهران: سازمان اسناد و کتابخانۀ ملّی ایران.
ذوالفقاری، حسن؛ باقری، بهادر. (1399). افسانههای پهلوانی ایران (معرّفی و تحلیل شصت افسانۀ منظوم و منثور پهلوانی ادب فارسی). ۴ ج. چ 1. تهران: خاموش.
سیَر محمّد حنفیّه. (ت 1270 ق). دستنویس کتابخانۀ گنجبخش پاکستان. شمارۀ ۶/1990. کاتب: محمّدزاهد ولد میان میرصاحب.
شکوفگی، حامد. (139۴). «معرّفی و بررسی زیغنوننامه: حماسۀ دینی عاشقانه در قرن هشتم هجری». پیام بهارستان. دورۀ 2. سال 7. شمارۀ ۲۵. صص 33-۴۸.
شوشتری، نوراللّه بن شریفالدّین. (1377). مجالسالمؤمنین. 2 ج. تهران: اسلامیه.
عاشقی، محمّد بن ابوالخیر. (تحریر1220 ق). زیغنوننامه. سرودۀ 780 ق. دستنویس کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی. شمارۀ 1۴172. کاتب: محمّدافضل ولد محمّدعادل.
فاضل [یزدی مطلق]، محمود. (13۵۴). فهرست نسخههای خطّی دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد. مشهد: دانشگاه فردوسی.
فرجاللّهی، رحیم؛ ولدانی، غلامحسین شریفی. (1399). «پژوهشی در قدمت و اصالت جنگنامههای محمّد حنفیّه». فصلنامۀ شعرپژوهی بوستان ادب دانشگاه شیراز. سال 12. شمارۀ 3/۴۵. صص 1۵9-18۶. https://doi.org/10.22099/jba.2019.33137.3346
فرجاللّهی، رحیم. (1398). «تحلیل ساختار و محتوای قصّههای منظوم حماسی شیعی». رسالۀ دکتری رشتۀ زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه اصفهان. استاد راهنما: غلامحسین شریفی ولدانی. استاد مشاور: سعید شفیعیون.
قصّۀ امام محمّد حنفیّه رضی اللّه عنه و ذوفنون. (ت 1200 ق؟). دستنویس کتابخانۀ ابوریحان بیرونی ازبکستان. شمارۀ ۶۰۰۵. بیکا.
قصّۀ محمّد حنفیّه، دستنویس کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیّاتوعلوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد. شمارۀ 3۵2. تاریخ کتابت: 122۴ ق. بیکا.
کریمی، اصغر؛ جعفری قنواتی، محمّد [ویراستاران علمی]. (139۵). دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران. زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی. ج ۴. چ 1. تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
منزوی، احمد. (13۶۵). فهرست مشترک نسخههای خطّی فارسی پاکستان. ج ۶. چ 1. لاهور: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان.
موجانی، سیّدعلی؛ علیمردان، امریزدان. (137۶). فهرست نسخ خطّی فارسی انستیتوی آثار خطّی تاجیکستان. ج 1. چ 1. تهران: وزارت امور خارجه. مؤسّسۀ چاپ و انتشارات.
نجاشی، احمد بن علی. (1۴32 ق). رجال. تحقیق السیّد الشبیری الزنجانی. قم: موسسّة النشر الإسلامی.
هفده غزا. (ت 132۴ ق). دستنویس کتابخانۀ گنجبخش پاکستان. شمارۀ 8۴08. کاتب: محمّدموسی قوم بارکزایی ملازم شاهی.
یاقوت حموی، یاقوت بن عبداللّه. (1993 م). معجم الادباء. تحقیق احسان عبّاس. 7 ج. چ 1. بیروت: دارالغرب الإسلامی. | |||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7 |