
تعداد نشریات | 45 |
تعداد شمارهها | 1,387 |
تعداد مقالات | 17,005 |
تعداد مشاهده مقاله | 54,693,977 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 17,251,656 |
نقد و بررسی زبان تخیل حکیم نظامی گنجوی در ترسیم سیمای زنانه (بر اساس منظومه خسرووشیرین) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زبان و ادب فارسی (نشریه سابق دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقالات آماده انتشار، پذیرفته شده، انتشار آنلاین از تاریخ 27 تیر 1404 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22034/perlit.2025.65153.3759 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سکینه عباسی* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
معناهای پنهان و آشکاری که هنرمند در نحوۀ بیان خود در یک اثر روایی میآفریند، متأثر از تخیل اوست که در درون گفتمان وی نفوذ میکند و صورت آن، اثر هنری را به وجود میآورد. در این کنش و واکنش ذهنی، حس همدلی مخاطب، با پیروی از طبیعت، احساسات درونی و نگرش اجتماعی برانگیخته میشود. استخراج زبان تخیل در ترسیم سیمای زنانه در منظومۀ خسرو و شیرین حکیم نظامی گنجوی که شاعران هنرمند فراوانی از آن پیروی کردهاند، موضوع پژوهش پیشِ رو است. در این مقاله، نشانههای هنری شاعر، در بستر بیان و بدیع در معرفی ساحت معشوق، صفات و ویژگیها و همچنین کنشهای وی، بهعنوان یکی از عناصر وحدتبخش ادب غنایی مورد بررسی قرار گرفتهاست. حاصل کار نشان میدهد با وجود رواییبودن اثر، شاعر هیچگاه از تصویرپردازی معشوق در لایههای زبانی جدا نشده و با ارائهای نمایشی، مجموعهای از تصاویر را خلق نموده که در فرمهایی متأثر از طبیعتگرایی، قوانین رمانسی، تصاویر ازپیشتعیینشده قرار داشته و زبان آن، با تزاحم تصویری و ترکیب هنری درآمیختهاست. این تصاویر تابلوی بزمی ـ رزمی از صحنه شکار آهو (شیرین) بهوسیلۀ شیر (پادشاه) است. در این پرداخت هنری، برخلاف هنجارهای پیشین ادب روایی عاشقانه، معشوق زن، در طبقه معشوقگان آرمانی و قدسی صرف قرار ندارد، بلکه به حوزۀ زنان واقعی وارد شدهاست. از این رو، با وجود قدسیبودن تصاویر، شخص محوری، (شاهدخت) واقعی است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نظامی گنجوی؛ خسرو و شیرین؛ تخیل؛ معشوق؛ ادب غنایی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. مقدمه ادبیات غنایی، با سه رکن اصلی «عاشق»، «معشوق» و «عشق» در پیوند است و در ساحتهای روایی یا وصفی، در قالب داستان یا قصیده و غزل ساختهوپرداخته میشود. کارکرد این سه رکن در ادب روایی با ادب تغزلی یکسان نیست (طهماسبی، ۱۳۹۵: ۷۵). یکی از ابعاد پرداخت این ارکان در ادب روایی، معشوق است که در ادبیات عاشقانۀ فارسی محوریت مییابد. به این دلیل که همهچیز دربارۀ او، از دید عاشق گفته میشود و یا عاشق را به گفتوگو، حرکت و کنش وامیدارد. «تصویرسازی» معشوق جدا از حوزه «شخصیتپردازی» و «گفتمان» پردازندگان (راوی، شاعر، نویسنده، سراینده، آفریننده) در این حوزه بسیار اهمیت دارد. این موضوع از یک سو، روی در تحقیقات ادبی دارد و از سوی دیگر با مطالعات روانشناختی در پیوند است. واژۀ «تصویر» به معنای بازسازی ذهنی یک تجربۀ ادراکی یا احساسی گذشته است و با «منِ» شاعر یا هنرمند در پیوند است. در این فرایند، آفرینندۀ هر اثر هنری، ازلحاظ بازسازی توانایی دیداری با یکدیگر بسیار متفاوتاند. با اینکه در نقدهای سنتی «همواره به کیفیات حسی تصویر اهمیتی بیشازحد داده شدهاست؛ آنچه تصویر را مؤثر میکند «خصلت آن، بهعنوان واقعهای ذهنی است که با احساس ارتباط یافتهاست» (ریچاردز، ۱۳۹۷: ۱۳۱). گرایشی که آفرینندۀ اثر ادبی در پرداخت تصاویر برمیگزیند، موجد تصویرگرایی یا نمادگرایی شخصی هنرمند و یا تکراری و ازپیشتعیینشده میگردد. در نمونۀ سنتی، آفریننده به الگوهای ازپیشتعیینشده در پرداخت ارکان موضوع و مضمون خود توجه دارد. مثلاً برای الگوی «قد یار» در ادب فارسی، نشانۀ «سرو» در میان الگوهای پیشین وجود دارد. در حالی که در تصویر یا نمادگرایی شخصی، شاعر جداً به بازسازی تجارب زیستۀ خود در ادبیات میپردازد و بلندقدی معشوق خود را به هر چیزی غیر از «سرو» مانند میکند. بهجز ترسیم تصویری سیمای ظاهری معشوق و مؤلفههای وابسته به او در بیان وصفی، وجهۀ دیگر پرداخت عشق و ارکان آن در ادبیات، «روایی» است. در این بخش، کنشها، حالتها و موقعیتهای عاشق و معشوق و یاریگران و یا رقیبان و خود مقولۀ «عشق» بازسازی میشود که در پژوهش حاضر کمتر موردتوجه است. فرایند سوم، ابزاری است که آفرینندۀ اثر، در توصیف هرکدام از ارکان سهگانۀ عشق در زبان ادبی به کار میگیرد. آرایشهای معنوی نظیر استعاره، مجاز، تشبیه، کنایه و انواع آن و آرایشهای لفظی همچون ایهام، واجآرایی، حسآمیزی و مانند آن در این مورد بسیار اهمیت دارند؛ بنابراین عناصر زبان، روایت و تصویر در آفرینش تخیل هنری مؤثرند. در پژوهش حاضر کوشش شده به روش توصیفیتحلیلی، تخیل حکیم نظامی گنجوی در محورهای «نماد و نشانه»، «ابزار بیانی پرداخت سیمای معشوق» و «عوامل ذهنی مؤثر بر خلق مضامین براساس الگوهای ازپیشتعیینشده یا مبتنی بر تجارب زیسته» در ترسیم چهرۀ معشوق زن موردبررسی قرار گیرد. ۱-۲. پرسشهای پژوهشی در این پژوهش، پس از ارائۀ تصاویر زنانه در خسرو و شیرین، به پرسشهای زیر پاسخ داده میشود: ۱. ذهن حکیم نظامی گنجوی در عرصۀ بیان، چه تصاویری را خلق کردهاست؟ ۲. چه نشانههایی از سوی شاعر برای ترسیم سیمای معشوق مؤنث به کار گرفته شدهاست؟ ۳. شخصیتپردازی نظامی در عرصۀ توصیف معشوق مؤنث، چه تفاوتی با شخصیتپردازی آثار روایی پیشین دارد؟
۱-۳. پیشینۀ تحقیق منظومههای پنجگانۀ حکیم نظامی گنجوی، در طول تاریخ پس از شکلگیری، توجه پیروان و منتقدان را به خود جلب نمودهاست. در این مورد، خسرو و شیرین، لیلیومجنون و هفتپیکر بیش از سایر آثار مورد توجهبودهاست. از نقدهای کهن در تذکرهها و کتب شرح که بگذریم، در دورۀ معاصر پژوهشهای متعددی پیش روست که در آن منظومههای غنایی فارسی به پیشگامی حکیم نظامی معرفی و نقد شدهاند. اولین بار، صورتگر کتابی با عنوان منظومههای غنایی در ادبیات فارسی (۱۳۴۵) نوشتۀ و پس از او محمد غلامرضایی در کتاب داستانهای غنایی منظوم فارسی (۱۳۷۰) به معرفی چنین منظومههایی پرداخته و سپس میرهاشمی نظیرههای غنایی منظوم (۱۳۹۰) را به نگارش درآوردهاست. بهجز این آثار، حسن ذوالفقاری در فرهنگ داستانهای منظوم فارسی (۱۳۹۷) بهطور کامل به معرفی اینگونه داستانها ازجمله خسرو و شیرین توجه نمودهاست. بهطور خاص، دربارۀ سیمای زنان و ترسیم آن در متون داستانی، کتاب سیمای زن در فرهنگ ایران (۱۳۷۳) نوشتۀ جلال ستاری پیشگام بوده که در آن نویسنده، بهویژه به سازوکار عشق زنانه در آثار ادبی توجه نمودهاست. بهروز ثروتیان در کتاب زنان افسانهای در آثار نظامی گنجهای (۱۳۸۹) از منظر روانشناسی، فلسفی و عرفانی به زنان ترسیمشده در آثار پنجگانۀ نظامی توجه نمودهاست. از دیگر پژوهشها، مقالۀ «سیمای زن در پنجگنج نظامی» (۱۳۸۹) نوشتۀغنیپور ملکشاه و نویسندۀ همکار است که در آن به توصیف زنان در منظومههای نظامی توجهشدهاست. نیز مقالۀ «حیات تاریخی ایزدبانوی آناهیتا در شیرین و شکر حکیم نظامی» (۱۳۹۱) نوشتۀ محمودی و دیگران درخور توجه است که در آن نویسندگان کوشیدهاند، سیمای شکر و شیرینِ منظومه خسرو و شیرین نظامی را تحت تأثیر الگوی ازپیشتعیینشدۀ ایزدبانوی آبهای روان نقد نمایند. نیز در مقاله «مقایسه توصیفات تصویری خسرو و شیرین نظامی با معشوق در غزل سعدی» (۱۳۹۸) نوشته جعفری کوشش شده کنش معشوق در عرصه غزل سعدی با همین کنش از معشوق، در خسرو و شیرین نظامی مقایسهگردد. کلیتنگری یا جزئینگری در وصف دو شاعر، حاصل این پژوهش است. مصباح هم در مقاله «مقایسه تطبیقی نشانگان تخیل در متن و نگارههای منظومه خسرو و شیرین براساس روش ژیلبر دوران» (۱۳۹۸) به بررسی تصاویر نقاشی منظومه خسرو و شیرین از منظر منظومه شبانه و روزانه ژیلبر دوران پرداختهاست. حاصل بررسی پیشینه اینکه تاکنون در باب پیوند تصاویر و تخیل نظامی در توصیف سیمای زن در منظومۀ خسرو و شیرین و نیز کارکرد بسترهای زبانی و ابزارهای وابسته و همچنین تحول در حوزۀ نشانگان شعری ادب غنایی پژوهشی صورت نگرفتهاست. ۱-۴. اهداف و ضرورت پژوهش در بررسی ساختار تخیل نظامی از عشق مؤنث، هدف آن است که بررسی از حرکتها و یا الگوهای مهم ذهنی شاعر آغازگردد تا شبکهها و گروههایی از تصاویر که با الگوهای بنیادین در پیوند هستند، تحلیلگردد. با این روش خوشههای تخیلی شاعر به دست میآید؛ یعنی مجموعهای از نمادها، که یک درونمایه بنیادین را گسترشمیدهند. از سوی دیگر، همشکلیها یا دوقطبیها از میان تصاویر تعریف میشوند. حاصل کار، جمعآوری قوانین، دستهبندی تصاویر و شرح و توضیح آن است.
2-۱. بنیادهای نظری تحقیق ابتداییترین اصل نقد ادبی این است که در متون روایی، اعم از اینکه آفریننده آن به زبان شعر سخنگفته باشد یا غیر از آن، رویدادهای موجود در متن فرضی است نه حقیقی. به بیان دیگر، اندیشههای ادبی قضایای حقیقی نیستند، بلکه قواعد کلامیاند و از قضایای حقیقیشده تقلید میکنند. در نقد صوری (formal) متن، به بررسی صور خیال شعر میپردازند و کوشش بر آن است که الگوی متمایز آن را آشکار کنند. تصاویر مکرر، مایه و اصل متن (tonality) را میسازند؛ آن هم در ساختاری که حالت سلسلهمراتب دارد و عبارت است از مناسبت نقد با تناسبهای خود شعر. هر شعری یک دسته صور خیال طیفگونه دارد که بر اثر الزامات نوع شعر و تمایلات شاعر و عوامل بیشمار دیگر به وجود میآید (ر.ک به فرای، ۱۳۷۷: ۱۰۶-۱۰۷). شعر چه در قالب تصویر و چه در قالب معنا بررسیشود، ساختار و صورت آن یکسان است. از این رو صور خیال در یک نوشته، مشتق از الگوی متن نوشته است یا پیام مکرری که به گوش مخاطب میرسد. نیت شاعر این است که معنایی به خواننده القا نماید و یکی از وظایف منتقد این است که آن نیت را بازآفرینی نماید. وظیفۀ دیگر این است که زمانی که به سمبولها میپردازد، واحدهایی را جدا کند که مشابهت و مناسبت (analogy) شعر را با طبیعتی که شعر از آن تقلید میکند، نشان دهد. با این توضیحات، نیت شاعر مرکزگرا بوده و هدف او از کاربرد زبان، کشاندن کلمات به موازات معانی نیست. همین امر است که نوع ادبی را مشخصمیکند. چون هدف شاعر این است که بهجز سرودن شعر، نوع خاصی از شعر را به وجود آورد (همانجا). باید توجه داشت که شعر، علاوه بر اینکه مانند یک اثر منطقی و استدلالی، حاصل کنش عمدی و اختیاری ذهن است، حاصل مراحلی است که پیشآگاه یا نیمهآگاه و حتی ناخودآگاه است. در مراحل اولیۀ رشد آگاهی در این حوزه، اشیا و پدیدهها وقتی برای «منِ» هنرمند وجود دارند که بتوانند او را بهطور عاطفی متأثر سازند؛ یعنی اشیا بتوانند در او امید یا ترس، مهر یا کینه و خشنودی یا ناخشنودی ایجاد نمایند (کاسیرر، ۱۳۹۰: ۲، ۳۰۵)؛ زیرا شهود و درک اشیا و نیروهای طبیعی، مستلزم پیشرفت نسبی در فرایند عینیکردن برای آفریننده است. همچنان که «منِ» شاعر، از مرحلۀ واکنشهای عاطفی محض به مرحلۀ عمل گذرمیکند و رابطه خود را با طبیعت دیگر، نه به وساطت تأثرات حسی محض، بلکه به وساطت عمل خویش میبیند، جهان روحهای عنصری محض نیز جایش را به جهان جدیدی میدهد. از قاعدۀ همین عمل و از تناوب مراحل آن است که واقعیت طبیعت، محتوای حقیقی و شکل ثابت خود را به دست میآورد (همان، ۳۰۶-۳۰۷). بیتردید در این مسیر دو رویکرد برای بشر نسبت به طبیعت وجود دارد. اول اینکه بشر بهطور درونی خود را در تاروپود طبیعت گرفتار میبیند. دوم اینکه، خود را در مقام شخصی آزاد نسبت به طبیعت مییابد. آزادی انسان در برخورد با طبیعت، منجر به شکلگیری هنر در بافتها و قالبهای متفاوت، ازجمله شعر میشود. در این فرایند، نظامی پویا از «نمادها»، «کهنالگوها» و «محرکهها»، سبب تشابهات روایی و غیر آن میشوند. این نظام با تحریک محرکهها میکوشد به روایت تبدیل شود. در این مسیر، انواع محرکهها میان عکسالعملهای انسانی و حرکتهایی که آنها را به هم مربوط میکنند، ارتباط برقرار میکنند. این محرکه است که اسکلت پویا و طرح عملی تخیلات را تشکیلمیدهد (دوران به نقل از عباسی، ۱۳۹۰: ۶۷-۶۸). موقعیت و شرایط فرد نسبت به اجتماع با قوانین «جداکردن»، «ادغام کردن» و «متصلکردن» در ساختار تخیل هنرمند مشخص میشوند. هر ساختار هنری و ادبی، ویژگیهای خاص خودش را دارد. به همین دلیل است که طبیعت کنشی محرکهها، یکی از ابزارهای مهم برای تحلیل تخیل است. برای بررسی یک نماد، ماهیت فعلگونۀ محرکه، به مخاطب نشان میدهد که بهجای پرداختن به شیء، به کنش آن توجه نماید. پس از محرکهها، کهنالگوها اهمیت دارند. آنها واسطۀ میان محرکۀ درونی و تصاویر بهدستآمده از محیطی که آن را ادراک میکنیم، هستند. در این مورد تمایزی که میان «نماد» و «کهنالگو» وجود دارد، جهانیبودن کهنالگو است. دیگر اینکه کهنالگو معنای دوگانه ندارد ولی نماد دارای معنایی دو یا چندگانه است و معمولاً در پیوند با یک فرهنگ مشخص است. به این ترتیب تولیدات تخیل، دارای معنای ذاتی هستند که بازنمایی فرد از جهان را تعیینمیکنند. با این توضیحات، «نمادگرایی»، فرایندی ذهنی است که خاص روان انسان است و حاصل درآمیختگی واقعیتهای جغرافیایی و جهانی، ساختارهای اجتماعی، آگاهی به باروری زنانه، آگاهی به پیوندهای مردانه و تمام دادههای بیرونی و عینی ادراک با امیال عمیق انسان است تا بازنمایی او در جهان را بسازند. میان دو بعد واقعیت، یکی عینی و دیگری درونی، تخیل تبادلی همیشگی دارد. این همان مسیر انسانشناسی است و تخیل نامیدهمیشود (گلپورگ به نقل از عباسی، ۱۳۹۰: ۵۸). در رویکرد نقد تخیلشناختی، نقدهای روانکاوی، بررسی نهادهای سنتی، نمادگرایی شعر، اسطورهشناسی، شمایلنگاری و روانشناسی آسیب، همگی به کار میآیند.
2-۲. دربارۀ منظومۀ خسرو و شیرین حکیم ابومحمد الیاس پسر یوسف، شاعر پرآوازه و سرایندۀ پنجگنج، متولد گنجه و پرورشیافتۀ همان شهر است. مجموعۀ پنجگانۀ فاخر وی، شامل مخزنالأسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفتپیکر و اسکندرنامه، قرنها مورد تقلید شاعران قرارگرفتهاست. خسرو و شیرین، ازجمله داستانهای اواخر عهد ساسانی است که در آثاری نظیر المحاسن و الأضداد جاحظ بصری، اخبار ملوکالفرس ثعالبی و شاهنامه1 فردوسی آمدهاست. در این داستان، «عشقبازی «خسرو» با «شیرین» (سیرا)، کنیزک ارمنی (یا آرامی) از عهد هرمز آغاز شده و همین کنیزک است که بعدها از زنان مشهور حرمسرای خسرو گردیدهاست. لیکن در منظومۀ خسرو و شیرین نظامی، شیرین شاهزاده ارمنی است. «ظاهراً این داستان پس از قرن چهارم هجری تا دوره نظامی، توسعه و تغییراتی یافته و با صورتی که در منظومه خسرو و شیرین میبینیم به نظامی رسیدهاست» (صفا، 1379 ،ج۲: ۳۱۵). روایات عاشقانۀ خسرو و شیرین، اقتباسی از آثار پیش از اسلام دورۀ ساسانی است که به زبان پهلوی وجود داشته، در ادوار بعد، در تحریرها و روایات گوناگون دچار تغییرات فراوان شدهاست (تفضلی، ۱۳۷۸: ۱۱۳). معلوم نیست که این آثار با روایت کتبی به دوره اسلامی رسیده یا با روایت شفاهی و سنت نقل (همان: ۳۱۱). آنچه نظامی در خسرو و شیرین ساختهوپرداخته، تنها در حوزه نام اشخاص با واقعیت پیوند دارد و سایر بخشهای روایت از بستر غنی ذهن شاعر تراویدهاست. البته به گواهی تاریخ، خسرو پرویز حرمسرایی مشحون از سه هزار زن داشتهاست و این شهریار هیچگاه از این میل سیر نمیشدهاست. او دوشیزگان، بیوگان و زنان صاحب اولاد را در هر کجا نشانی میدادند، به حرم خود میآوردهاست. نیز هرگاه میل به تجدید حرم میکرد، نامههایی چند به فرمانروایان دور و نزدیک میفرستاد و در آن وصف زنان کاملعیار را درج مینمود، پس از آن، عمال او هر جا زنی را با وصفنامه مناسب میدیدند، به خدمت میبردند (کریستین سن، ۱۳۷۲: ۳۴۶-۳۵۸). در کتاب خسرو قبادان و ریدک، تألیف دورۀ ساسانی، در توصیف زنِ خوب و زیبا آمده: «زن آن بهتر که بهمنش، مرددوست باشد، برش پهن، پایش کوچک، میانباریک، زیر پای گشاده، انگشتان دراز، اندامش نرم و پیچیده، به پستان مانند به، ناخنش برقین، گونهاش انارین، چشمش بادامین، لب شیرین، ابرو طاق، دندان سفید و تر و خوشاب، گیسو سیاه و دراز و به بستر مردانه سخنان بیشرمانه نگوید» (کیا، ۱۳۳۷: ۸۵ ). در اوستا، وصف فرشتۀ «آناهیتا» که به شکل زن نمودار شده، چنین آمده: «خوشاندام، کمر بالابسته، راستبالا، باشکوه، آزاده، بازوان او زیبا و سفید و به زور اسب است. او میان میبندد تا پستانهایش مناسب شود، تا او خود پسندیده آید. پیراهن گرانبهای پرچین زرین در بر، برسم در دست، گوشواره چهارکنار زرین در گوش، گردنبند در گردن زیبا دارد. بر سر تاجی بستهاست صد ستارۀ زرین، هشتترک، چرخدار، نوارهای زیبا که چیزی پیشآمده دارد، جامهای از پوست سپید ببر بر تن دارد. فروتر از قوزک پا، چکمهای پوشیدهاست زرینبند و درخشنده» (همان: ۹۵). این مختصات زنی است که در فرهنگی که حکیم نظامی گنجوی داستانسرایی کرده، دیرینگی داشته و پذیرفتهشده بودهاست. از این رو، با اینکه با اشخاص واقعی، بهعنوان نقشآفرینان یک روایت، روبهرو هستیم؛ در حوزه نمادپردازی، زبان، کنش، توصیف ظاهر و اعمال افراد، حوادث و موارد دیگر با یک اثر هنری مخلوق شاعری هنرمند مواجهیم که البته از قدرت تخیل جمع (وابسته به ناخودآگاه قوم ایرانی) بینیاز نبودهاست. به بیانی دیگر، اشخاصی نظیر خسروپرویز، هرمز، بهرام، شیرویه، مریم و امپراطور روم در این اثر همگی واقعی هستند و سرگذشت آنها در منظومه خسرو و شیرین همان است که در متون کهن پیشین نظیر «خداینامک»ها و «کارنامک»ها ثبت شده و از بستر روایت بزرگانی نظیر «فردوسی»، «جاحظ» و دیگران به زمان شاعر رسیدهاست. شیرین با اینکه شخصی «واقعی» و «تاریخی» است، بههیچوجه از روی الگوی اولیۀ خود ساخته نشده و متأثر از «تخیل» نظامی، سیمای دیگری یافتهاست. برای پرداخت این چهرۀ نیمهآرمانی، «شاپور»، «فرهاد»، «شکر» و «مهینبانو» نیز در کار شدهاند تا ضمن گسترش پیرنگ در ترسیم سیمای شیرین مؤثر واقع شوند. هدف شاعر معرفی یک زن از دنیای واقعی و مبتنی بر واقعیت است که شخصیت او بر محور وفاداری زنان بچرخد، برخلاف تصویری که در نمونههای دیگر از زنان شهری2 و یا سلطنتی ارائه شدهاست. آنچه در این شخصیتپردازی حائز اهمیت است، هماهنگی دیالکتیکی3 «عشق» و «قداست» در داستان است؛ به نحوی که ساختار داستان از مدلهای «رمانسی» شاهدخت یا «اساطیری» کاملاً قدسی ایزدبانوان و «داستان کوتاه» واقعی زنان بد (حسینی، ۱۳۹۹: مقدمه) و ناسازگار فاصلهگرفته و در عین حال عشق به او، وابسته به عشقهای رمانسی (ترکیب عشق و قداست) نیز نباشد (ر. ک به بیر، ۱۳۷۹: ۵۶). در این نوع پرداختهای روایی یا غیرروایی، به تناسب اینکه شخصیت «معشوق» از کدام طبقه اجتماعی باشد (یعنی مردم عادی، ثروتمندان یا طبقه سلطنت) از اهالی کدام مکان (شهر یا روستا) باشد (ستاری، ۱۳۹۴: ۵۹)، چه رتبه درباری (شاهدخت، کنیز و زن حرمسرا) داشتهباشد یا حتی نوع ادبی اثر که در حوزه تغزل باشد یا ادب روایی (رمانس عام، خاص، حماسه، قصه کوتاه کهن باشد یا سریالی)، پرداخت اثر دیگر گونه و جایگاه زن متفاوت خواهدبود. بدین ترتیب زنان در ادب روایی، در نوع ادبی اسطوره یا قصههای اساطیری، در جایگاه ایزدبانوان قرار دارند؛ در حماسهها شاهدخت هستند و یا اینکه در نقش زنان جنگجوی شبهآرمانی نقشآفرینی میکنند؛ در رمانسهای عام زن آرمانی و یا شاهدخت هستند؛ در رمانسهای خاص زنان واقعی از نوع شاهزاده هستند؛ در قصههای کوتاه کهن و یا در نوع سریالی نظیر هزار و یک شب در نقش زنان نیک یا بد واقعی حضور دارند. جدول (1) کارکرد و نقش زنان در انواع ادبی روایی
جدول (2) کارکرد و نقش زنان در ادب تغزلی
بهطورکلی، در فرهنگ شرقی عموماً و در فرهنگ ایرانی خصوصاً، ردپای نوعی عشق دیده میشود که سه کنشگر اصلی دارد؛ «عاشق»، «معشوق» و «رقیب». این قانون نهتنها در ادب روایی عاشقانه قابلبررسی است که در ادبیات تغزلی غیرروایی نیز کاملاً آشکار است. برای این امر دلایل اساطیری، روانشناختی، داستانی، جامعهشناسی و حتی فرهنگی و بینا فرهنگی میتوان جست. بهلحاظ اساطیری، وضعیت و موقعیتی در داستانهای کهن دینی و اسطورهای اقوام و ملل گوناگون دیده میشود که وضعیتی مثلثی میان دو مرد و یک زن تکرار میشود؛ شکلی که میتواند یک کهنالگو (Archetype) محسوبشود و چارچوبی قاطع و تکراری است که آثار بسیاری در حوزه ادبیات جهان دارد. در ریشهیابی اسطورهای این مثلث، «ازدواج مقدس» را میتوان به یاد آورد4. به دلایل روانشناختی، قرارگرفتن یک رقیب در مثلث عشقی، سبب قدر دانستن عاشق (زن/ مرد) است.5 از سوی دیگر، از نظر داستانپردازی، وجود چنین کسی سبب گسترش طرح و چهارچوب داستانی میشود؛ این مثلث در ادب روایی جهان بسیار پرکاربرد است. پرداختن به «عاشق» در این دسته از داستانها، روی در ساخت آثار روایی (حماسی و یا رمانسی) دارد و پرداختن به «معشوق» روی در ساخت آثار غیرروایی (غنایی) دارد. با توجه به محور قرارگرفتن هرکدام از این ارکان، حاصل ادبی روایی جداگانهای شکل خواهدگرفت. در نوع غنایی وفاداری «مؤنث» تصویر میشود و در نوع حماسی، قدرت فیزیکی و غیر فیزیکی «مذکر» تشریح میگردد (بنگرید به لوید، 1397: مقدمه). زبان برآمده از تخیل ساخت هرکدام از انواع زیر نیز متفاوت است. در این سازوکار، واقعیت (حاکی از تجربۀ زیستۀ شاعر و پردازنده)، انواع بنیادین پیشین، اساطیر، طبیعت (بهعنوان بستر ایجاد کنندۀ ایماژها و سمبولهای خلاق شاعرانه)، همگی درکارند که معشوق را توصیف نمایند. در منظومۀ خسرو و شیرین، بیشترین تصاویر بهکاررفته در شخصیتپردازی مربوط به معشوق زن، در باب شیرین است. سایر تصاویر به «مریم»، «شکر» و غیر معشوقی چون کنیزان شیرین یا «مهینبانو» مربوط است. برای پرهیز از درهمآمیختگی مباحث، تصاویر بهکاررفته در باب شیرین را در دستهبندی تصاویر برخاسته از طبیعت، متأثر از تجربۀ زیسته، اساطیر، الگوهای ازپیشتعیینشدۀ درونفرهنگی و برونفرهنگی، قواعد پذیرفتهشدۀ فرهنگ ایرانی در زمان خلق یا بازپردازی اثر را استخراج نموده و به نقد آن میپردازیم: 2-3. تصویرگرایی حکیم نظامی گنجوی با اینکه زبان ادب روایی، زبان تصویرگرایی یا نمادگرایی نیست، به این دلیل که بهترین و نابترین شعر، دروغترین آن است و هدف از پرداخت آن تصدیق یا تکذیب امری یا تعلیم مسئلهای نیست، بلکه سرگرمی و اصل لذت است (بنگرید به ولک و وارن، ۱۳۹۰: ۷۵)، حکیم نظامی در پرداخت حال و موقعیت، توصیف ظاهر و کنشهای شیرین هیچگاه از تصویرپردازی و نمادگرایی جدا نیست. در این پرداخت، صفات و ملکات شیرین، اجزای صورت و بدن همچون قد و قامت، چشم، دندان، لب، غبغب، گوش، ناخن، بینی، پستان، پوست، بازو، گردن، دل، سینه، بو، ابرو، انگشت، کنشها و خویشکاریهای وی نظیر بوسه، ناز و پرهیز، ولیعهدی، تفریح و گردش، جامزدن، شادیکردن، زینتآلات، گردهمآیی، سخنگفتن، خندیدن، سوارکاری، شکار و برخی آلات و ادوات وابسته به سلطنت وی مانند خدموحشم همگی تصویر و توصیف شدهاند. وی در اغلب موارد برای تصویرسازی این اجزا یا موقعیتها، ویژگیها و کنشها از طبیعت یا اجزای آن بهرهگرفتهاست. بیشتر این تصاویر مربوط به بخش «حکایتکردن شاپور از شیرین و شبدیز» و «اندامشستن شیرین در چشمۀ آب» است. برای پرهیز از بالا رفتن حجم پژوهش، تمامی نشانههای بهکاررفته در توصیف شیرین بهعنوان معشوق زن در منظومۀ خسرو و شیرین، در سه دستۀ «نشانههای اندام»، «نشانههای صورت» و «کنشهای وی» در جدول نشان داده شده و سپس به تحلیل آن خواهیمپرداخت: جدول شماره (3) نشانههای اندام
جدول شماره (۴) نشانههای صورت (روی)
در میان نشانههای اندامی، «کل وجود» معشوق و در میان نشانههای صورت «مو»، دارای بسامد بالایی در تصویرپردازی منظومۀ خسرو و شیرین هستند. به دلیل حجم بالای تصاویر یکسان (استعاره) یا همسان (تشبیه) و دشواری در چینش جدولی، موارد را خارج از هر نوع سازهای، در دستههای زیر میتوانخلاصهنمود: کل وجود معشوق و یا تن و بدن او: «شیرین درخت آبدار»، «حلوا و گلاب»، «شکر»، «چشمۀ قند»، «شیرینی»، «شاخ میوه»، «سمنبر»، «تن سیمین»، «پری (حور/ پریوش)»، «صاحبکلاه»، «شبافروز»، «ماه و ناهید و خورشید و پروین و سیاره»، «سهیل»، «نسرین»، «شمع جهانتاب»، «باز» و «هما» و «عنقا» و «طاووس» و «کبوتر»، «بت (با صفات متعدد)»، «گنج»، «گوهر»، «بلور»، «آهو»، «گوزن و صید»، «نقش چینی»، «نگار»، «گل بادام»، «بادام»، «گلاندام»، «خرمای بیخار»، «سرو روان»، «کوه برفین»، «بهار»، «فرات»، «باغ ارم»، «فرات»، «ریاحین»، «زمرد»، «لعل نسفته»، «بلقیس» و «بهشتیپیکر». موی: «سبزه»، «نسیم مشکبیز»، «سنبل»، «ابر مشکین»، «جعد مشکبیز»، «شب»، «عبیر»، «مشک»، «گرهگیر»، «هندوی دزد»، «هندوی ناپاک»، «کمند زلف»، «زلف شکنگیر»، «زلف بیآرام»، «مشکینجعد»، «زلف یکفن تابدار»، «زنگی»، «مرغول عنبر»، «مشکین کمند»، «خم گیسو»، «شاخ گیسو»، «بنفشه»، «چوگان»، «افعی»، «زنجیر موی»، «مار»، «مشکینمو»، «بهار»، «زلف ترازودار» و «دود سپند». موارد یادشده، گاه با صفت و مختصات مشبهبه و گاه بدون آن ذکر شدهاند. جدول شماره (۵) خویشکاری اجزای بدن معشوق
۲-۳-۱. طبیعتگرایی یکی از مدلولهای بنیادین ادب غنایی فارسی، طبیعت و اجزای آن شامل «آسمان»، «دریا» و «زمین» و آنچه در آنهاست، میشود. این موارد دربرگیرندۀ اجزای آسمان شامل خودِ «آسمان»، «ستارگان»، «خورشید»، «ماه»، «ناهید»، «زهره» و پدیدههای آسمان شامل «فصلها»، «طلوع» و «غروب» و «صبح» و «شام»، «باد و طوفان»، «برف و باران» و وابستگان هریک (و گاه انواع قدسی آن نظیر آب زندگانی)، اجزای «دریا» نظیر «آب»، موجودات دریا و فرایندهای طبیعی حاکم بر آن، همچنین اجزای زمین شامل «گلها و گیاهان»، «درختان»، انواع میوهها نظیر «نارنج» و «ترنج» و «سیب» و «بادام» و «فندق» و «پسته»، «سبزهها»، «کوه»، «پرندگان»، «حیوانات»، معادن و سنگهای معادن همچون «عقیق» و «یاقوت» و «الماس» و «طلا» و «نقره»، «نمک» و نیز «سیماب» است. گرچه اجزای تصاویر همگی محسوساند و از دنیای واقع وام گرفته شدهاند، زمانی که به یکدیگر میپیوندند تصویری خیالی و فراتر از واقع میسازند، برای نمونه بیشترین تصاویر در خدمت توصیف تن و بدن شیرین عبارتاند از شیریندرخت آبدار، حلوا، شیرینی، چشمه قند، تنگ شکر، خرمای بیخار و شیر و شکر را میتوان نام برد که همگی خواستنیبودن هرچه بیشتر وی را برای عاشق (خسرو) نشان میدهند. نیز در تصویر «چشمۀ قند»، «چشمه» و «قند» هر دو محسوس و واقعیاند، اما زمانی که به هم میپیوندند تصویر چشمهای را میسازند که از آن قند و شیرینی میجوشد. این تصویر کاملاً تخیلی است. از دیگر تصاویر طبیعی مرتبط با تن و بدن شیرین، تصاویر وابسته به آسمان و اجزا و نیروهای آن است. «سهیل»، «ماه و مهتاب» (با صفاتی چون تابان و شب چهارده و دو هفته)، «ناهید»، «زهره»، «نسرین»، «پروین»، «خورشید و آفتاب» و «سیاره» بیشترین نقش را در تصویرسازی چهره و صورت شیرین یا کل وجود او برعهده دارند. زمانی که شاعر از تصاویر حیوانات و پرندگان در ترسیم وجود یار بهره میگیرد، حیواناتی نظیر «آهو»، «گوزن»، «قاقم»، «گور» و پرندگانی همچون «باز»، «هما»، «طاووس»، «کبک»، «کبوتر» و «عنقا» را به کار میبرد. نشانههای آهو، گوزن، گور، و کبوتر همگی شیرین را در جایگاه «صید و شکار» برای خسرو ترسیم مینمایند. نشانههای پرندگان شکاری، همچون باز و هما، شکارگری وی را در عشق خسرو، طاووس، زیبایی شیرین و منحصربهفردبودن وی را توصیف میکند. از تصویر عنقا نیز برای جدا شدن شیرین و خسرو از یکدیگر در بخشهای مختلف داستان استفاده شدهاست. نیز افعی و مار همهجا زلف و موی شیرین است و قاقم، سرین وی است. از دیگر نشانههای دنیای واقعی برگرفتهشده از طبیعت در ترسیم سیمای معشوق (شیرین) میوهها، گلها، گیاهان و درختان است. نشانههای «سیب»، «گل بادام»،«گل (سرخ)»، «تباشیر» و صفات آن، «عناب»، «بادام» برای وصف چهرۀ شیرین، «نارنج» و «انار» برای پستان، «ترنج» برای غبغب، «فندق» برای ناخن، «بنفشه»، «شاخۀ گل»، «سبزه» و «سنبل» برای مو، «سرو» و «نخل» (و رطب و یا خرما) به همراه صفات واقعی یا خیالی (بلند، روان، خرامان/ سیمین) برای قد و قامت او و «نرگس» برای چشم یار به کار رفتهاست. از میانه نشانههای طبیعی دیگر میتوان به معادن و احجار و سنگهای گرانبها اشاره نمود. «عقیق»، «الماس»، «یاقوت»، «زمرد» ، «نمک»، «لؤلؤ»، «مرجان»، «سیم»، «زر»، «در»ّ، «گوهر» (بهعنوان مطلق جواهر)، «مفرح»، «گنج عاج» و «بلور» و «سیماب» از این دستهاند. نشانههای ذکرشده با توجه به رنگ و درخشانی، هریک برای ترسیم اعضای مختلف بدن معشوق به کار رفتهاست. عقیق، لعل و یاقوت اغلب برای لب و گوهر و درّ و لؤلؤ و الماس برای توصیف مواردی چون اشک، گوش، بناگوش، دندان و زیبایی صورت و چهره کاربرد داشتهاند؛ سیماب، سیم، عاج و بلور و صدف برای شفافبودن بدن معشوق و گاه عضوی خاص مانند سرین و یا شرمگاه کاربرد داشته و زر و گنج و گوهر برای کل وجود او. در این میان در بخشهای پایانی داستان که وصال خسرو و شیرین محققمیشود، تقریباً تمام سنگهای قیمتی، مزهها و میوه ها در کار میشوند تا رابطه و پیوند جسمانی عاشق و معشوق را ترسیم نمایند. مزهها که عمدتاً ریشه در «شکر»، «قند»، «طبرزد»، «شهد» یا «عسل» و «خرما»، «بهشتی شربت» و گاه «نمک» دارند نیز در تصویرپردازی وجود یار بسیار مؤثرند. علت مشخص است، نام معشوق («شیرین»)، در درجۀ اول این تناسب را ساختهوپرداختهاست. این نشانهها اغلب در ترسیم لب شیرین، مطلق وجود وی و تن و بدن او به کار رفتهاند. گاه نیز کنش سخنگفتن او را توصیف نمودهاند. بوهای خوش طبیعی نیز در ترسیم اعضای بدن شیرین، بهویژه مو و زلف او بسیار به کار رفتهاند. البته همهجا بهجز بو، شکل ظاهری و یا رنگ و طرح آنها نیز در تشبیه موردنظر شاعر بودهاست. «سنبل»، «بنفشه»، «مشک»، «عبیر»، «عنبر»، «سبزه» و «دود سپند» در این مورد قابلذکرند. در زمره نشانههای وابسته به طبیعت، از فصول سال، مشخصات بهار و اجزای زیبایی آن، که بحث آنها پیشتر ذکرشد، کوه برف، باران و چشمه نیز درخور اهمیتاند. این نشانهها، اغلب تصاویر خیالی جذابی هستند که برای ترسیم وجود شیرین ساخته شدهاند. «کوه برفین» برای تن و بدن سفید و درخشان شیرین و نیز «نسیم مشکبیز»، «ابر مشکین» و «مشکین نوبهار»، برای زلف او به کار رفتهاست. در این مورد تصویر بسیار مؤدبانه و پوشیدۀ کامجویی خسرو و شیرین مثالزدنی بوده که درآمیختگی یاقوت و عقیق و صدف و شاخ مرجان را ترسیم مینماید. نیز تصاویر وابسته به گیاهان، حیوانات و شکار آنها، اجرام آسمانی، دریا و حتی بازیهای معروف مانند تختهنرد، مزهها و خوردنیها و رنگها این درآمیختگی را به تصویر میکشند. شاید نظامی در هیچکدام از توصیفات کنش و منش عاشق و معشوق در این منظومه، به اندازۀ صحنۀ مذکور، از همۀ دالهای جهان تخیل خویش بهره نبردهاست. تمامی دالهای بهکاررفته برای مدلولهایی که اعضای بدن معشوق هستند، به بیانی دیگر تمامی نشانههایی که برای وصف اجزای صورت یا اندام وی به کارگرفته شده و از طبیعت وامگرفته شدهاند، در ترکیبسازی ادبی (combination)، برای ایجاد جانبخشی (personification) به همان اعضا، نظیر قد و قامت، آغوش، پستان، سرین، کمر، گردن، انگشت، ناخن، بازو و تن و کل وجود و اجزای چهره (خال، چشم، ابرو، مژه، صورت، غبغب، زنخدان، لب دندان، بینی، گوش، بناگوش، گونه، مو) به کار رفتهاند. گویی بخشهای بدن یا صورت یار، انسانهایی هستند در خدمت شاعر که زیبایی توأم با عشق و وفاداری شیرین را تصویر مینمایند. در ترکیبات اضافههای تشبیهی که صورت، تن و بدن، قد و قامت را وصف میکنند، ترکیبسازی تصویری6 (جانبخشی در تشبیه) بیش از سایر موارد است؛ موی شیرین، نسیم مشکبیز؛ جعد مشکبیز؛ هندویناپاک و دزد؛ زلف بیآرام؛ زلف ترازودار و مشکیننوبهار است. تن و بدن او، شمع یاران؛ کوه برفین که راه میرود، دهان او شکرریز؛ درّریز؛ چشم او فسونگر و بازوی وی حصار بلورین است. ۲-۳-۲. تصاویر شکار و رزم و بزم دستۀ بزرگی از تصویرگریهای حکیم نظامی در ترسیم اجزای صورت یا اندام شیرین، از دنیای شکارگری و رزم که ویژۀ تصاویر سلطنتی است و نمونههای فراوانی از آن بر زبان سنگهای بناهای تاریخی و باستانی جاری است، وام گرفته شدهاست. این تصاویر از یک سو، ریشه در تجربۀ زیسته و دیدههای شاعر دارد و از سوی دیگر، با فرهنگ و ادبیات قوم در پیوند است. این تصاویر مهم، «نخچیرگاههای ساسانی مشجر با پرچینهای دور آن، که پر از حیوانات شکاری متعدد بوده و شاه طی مراسمی بزمگونه، با حضور ملازمان و رامشگران در آن به شکار میپرداخت» (گیرشمن، ۱۳۴۶: ۳۱۴) را فرایاد میآورد. نکتۀ جالب توجه در این کنش و واکنش ذهنی، تأثیرپذیری جهان پس از خلق خسرو و شیرین در ذهن نقاشان و تصویرگران این منظومه است. تصاویر شعری مذکور به طرز عمیق و شگفتآوری دنیای ذهنی هنرمندان را متأثر ساختهاند و جزئینگری نظامیگنجوی، ایشان را در نقاشی و تصویرگری یاری نمودهاست. این همان معنای «همکنشی شعر و نقش» است که از گفتمان منظومههای ادبی شاخص برمیآید. گرهگیری زلف، زلف شکنگیر، زلف یکفن تابدار، اطلاق کمند به زلف، ترکیب زنجیر موی، اطلاق چوگان به زلف، خم گیسو، زنگی، هندوی دزد یا ناپاک برای مو، کاربرد تصویر حیوانات شکارکننده یا شکارشونده نظیر قاقم، باز، هما، کبوتر، طاووس، آهو، شیر و گوزن برای شیرین با توجه به جایگاه توأمان عاشق و معشوق بودن وی، کاربرد ادوات جنگی نظیر سنان، چنبر، کمان و نگهبان برای چشم و اجزای آن (مژه، ابرو و مردمک)، تیغ برای بینی، حلقه برای لب، پیکان و خدنگ برای شرمگاه قابلتوجهاند. اگرچه تزاحم تصویری «جانبخشی در تشبیه»، در این نگارگری نیز دیده میشود، آنچه ذهن مخاطب را بیشازپیش درگیرمیکند، «صید و صیادگری» شیرین یا خسرو یا «جنگجو و مبارز بودن» هریک، در دنیای عشق است. در کشاکش خواستن یار، چه از سوی شیرین و چه از سوی خسرو، هرگونه تصویری که در کار باشد به شکارگری طرفین، بهویژه خسرو نسبت به شیرین، منتهی میگردد. تابلو «شکار آهو یا گوزن بهوسیله شیر (یا بهوسیله شاه)»، تصویر کلی است که در هر موقعیتی در خسرو و شیرین در برابر چشم مخاطب جلوهگریمیکند؛ چه باز و یوزی چون «شاپور نقاش» در کار باشد، چه نباشد؛ چه درندگانی چون «مریم و شیرویه» به شیرین نزدیک شوند و چه نشوند؛ چه خسرو و یا حتی شیرین در هجران یار، به موجودی اهلی و در دسترس همچون «شکر یا فرهاد» قناعت کنند یا نکنند. مجاورت و موازات تصاویر «دنیای بزم» نیز با تصویر «شکار» در ترسیم سیمای این «شهبانو» کم نیست. زمانی که تن و بدن شیرین در دنیایی از شیرینی حلوا، شکر، عسل (شهد ونوش)، قند، نبات و طبرزد، خرمای بیخار و ریاحین و بوییدنیهای نظیر مشک، کافور، عنبر، عبیر، اسپند، گلاب، سبزه و گلها و گیاهان خوشبو همچون یاسمن، سوسن، سنبل و نوبهار و نیز نرگس و شکوفههای بادام، به ترتیب «تن»، «مو» و «چشم» او را توصیف میکنند. در این دنیای بزم همواره هرچه خواستنی است بهویژه، میوهها و خوردنیهای لذیذ چون به، سیب، انار، نارنج، ترنج، بادام، عناب، فندق، شیر و خرما (رطب) در پیوند شیرین با خسرو حضور دارند تا سینه، غبغب، زنخدان، چشم، ناخن، لب و شرمگاه او را بهتصویر بکشند. به هنگام وصال چاشنیگیر، لب شیرین است و وجود یا دهان او تُنگ و جام شکر. در پایان داستان شرمگاه او «جام سیمین» میشود تا اوج این نوشانوش پیروزی در شکار و بزم کامل شود. ۲-۳-۳. الگوهای از پیش تعیینشده (اسطوره، حماسه، قصه، افسون و دانش و علوم غریبه) دستۀ بزرگی از تصاویر در ادب فارسی کاربرد دارند که ساخت و پرداخت آنها متأثر از فرهنگ و دانش کهن قوم است و بهطور خودآگاه یا ناخودآگاه، از سوی شاعران به کار رفتهاند. اینگونه تصاویر که میتوان آنها را «قدسی» نامید، از روی سیمای ایزدان و ایزدبانوان کهن بازپردازی شدهاند و به یک موتیف (motif) در تصویرپردازی شاعرانه تبدیل شدهاند. تصاویری که در اساطیر، حماسهها و قصههای کهن قوم در باب اشخاص (قهرمان جستجوگر/ قهرمان قربانی (زن /عروس)) وجود دارد، در نوع روایی و نیز نوع تغزلی دوران اولیۀ ادب فارسی به کار رفته و در ادوار بعد، مضامین آن تکرار شدهاست. از سوی دیگر، افسون و علوم غریبه، بهعنوان بخش بزرگ و گستردهای از فرهنگ و ادبیات عامه، در خلق تصاویر با محوریت عشق و همچنین ترسیم سیمای معشوق مؤثر بودهاند. تصاویر مرتبط با موارد مذکور، در دو دستۀ تصاویر متأثر از «ادب عامه» و تصاویر متأثر از «فرهنگ عامه» (شاخه علوم و دانشها) قابلتقسیمبندیاند. ادب داستانی پیش از خسرو و شیرین نظامی، داستانهای عاشقانه فردوسی (قرن ۴ق) و ویس و رامین فخرالدیناسعدگرگانی (قرن ۵ق) هستند که بنیاد شفاهی دارند. در این دو گروه داستانی، عشق کسانی چون «بیژن و منیژه»، «زال و رودابه»، «رستم و تهمینه»، «سهراب و گردآفرید» و عشقهای دیگر و نیز «ویس و رامین» توصیفشدهاست. معاشیق این آثار، متأثر از ادب اسطورهای ایران، از روی سیمای ایزدبانوان اساطیری نظیر «آناهیتا» و «میترا» و گاه «ایشتار» بازآفرینی شدهاند که در «اوستا» و «متون پهلوی کهن» و «سنت نقل» دیده میشود. این زن آرمانی، یادکردی از اردویسور آناهیتا، الهۀ آبهاست که پیوسته نزد ایرانیان مقدس بوده و نیرومندی، سپیدی، زیبایی، دارابودن کمربند و لباس پربها و زرین، گوشواره و تاج و کمر، اسب بهعنوان مرکب، یاریگری به زنان (و همۀ مادگان) در زایش، از ویژگیهای برجستۀ اوست (هینلز، ۱۳۸۳: ۳۸)7 (سامانیان، ۱۳۹۴: ۳۵ )، و در این تابلوی بزرگ قدسی، جلوۀ زلف مشکین یار، سروقامتی، ماهچهرگی، عشق و جذابیت جنسی، مسلحبودن به انواع سلاح همچون تیر و کمان که در مژگان و ابروی یار بازتاب یافته، پریرویی و پریخویی (عهدشکنی) و سرانجام بتمانندی زن اسطورهای ایرانی هویداست. بهجز این داستانها، در ادب رسمی دینی اسلامی، که ۶۰۰ سال پیش از نگارش خسرو و شیرین به فرهنگ ایران زمین وارد شده، حکایت عاشقی پیامبر الهی بهویژه «یوسف»، متأثر از کتاب مقدس، قرآن و ادب دینی سامی، پیش روی شاعر بوده که در پرداخت عشق شیرین به خسرو بیتأثیر نبودهاست. بسامد تصویرپردازی پنهانشدن شیرین و یا خسرو در داستان، با فرورفتن ایشان در چاه و موارد متعدد دیگر در بیش از ۴۴ تصویر حاکی از این امر هنری است. از بخش روایی الگوهای ازپیشتعیینشدۀ دینی و داستانی پیش از خسرو و شیرین که بگذریم، جلوۀ فرهنگ عامه در ترسیم این نشانۀ مهم در ادب روایی عاشقانه بسیار مؤثر بودهاست. هیچکدام از تصاویر مرتبط با این بخش از فرهنگ به اندازۀ تصویر «پری»، در چنین آفرینشی مؤثر نبودهاست. این امر تا جایی در داستانهای عاشقانۀ نظامی، بهویژه خسرو و شیرین، محوریت مییابد که میتواند موضوع پژوهش مستقلی قرار گیرد. همچنین پیوند تصویر شیرین با «فسونگر» (و نه سیمای منفی جادوگر) بهویژه زمانی که «ناز و غمزۀ» او با «چشم و مژه» ترسیم میشود، به این بخش از فرهنگ عامه مربوط است. هنری که نظامی در این ساحت به خرج داده، استفاده از نشانههای پیشین با حاصلی نو است که تابلوی زیبا میسازد؛ ویژگیهای معشوقگان پیشین گرچه در وجود شیرین جمع شده؛ «انسان واقعی» بودن وی در مسیر «وفاداری»، او را نمونهای منحصربهفرد نمودهاست. این ویژگی در بستر «روایت» ساخته شده نه در عرصۀ «تصویرپردازی»؛ چراکه در تصویر، او همان معشوق زیبای قدسی ادب فارسی است. ۲-۳-۴. تصاویر متأثر از قانون رمانسی نوع ادبی خسرو و شیرین، «رمانس خاص» است. بهطور کلی، عنوان «رمانس خاص» را به دستهای از آثار اطلاق نمودهاند که در آن ضمن اینکه قانون ساخت «رمانس عام» یعنی الگوی «گزینش ـ سفر ـ روایت» جاری است،8 (ر. ک به عباسی، ۱۳۹۴: ۷۴) در حوزه روایت، آفریننده و یا پردازندۀ (redactor) اثر، بهمنظور گسترش طرح داستانی و نیز ایجاد تأثیر بیشتر بر ذهن مخاطب، موقعیتهای داستانی را متناسب با فضای آن گسترش میدهد. در خسرو و شیرین، ضمن شکلگیری ابتدایی «کمبود و نیاز» شاهدخت و شاهزاده، «سفر» هر دو به سرزمین یکدیگر آغاز میشود و در ادامه روایت داستان شکل میگیرد. از سوی دیگر، هر کجا پای شیرین و نه هیچکدام از زنان دیگر (مهینبانو، مریم، شکر) به میان میآید، حجم زیادی از تصاویر خلقمیشود که متأثر از طبیعت، تجربۀ زیسته، الگوهای ازپیشتعیینشده و موارد دیگر گسترش مییابد تا بار غناییبودن اثر تقویت شود. در صحنههای «حکایتکردن شاپور از شبدیز و شیرین برای خسرو»، «وصفنمودن سهگانۀ جمال خسرو برای شیرین از سوی شاپور»، «گریختن شیرین از مهینبانو و آمدن به مدائن»، «دیدهشدن اندام شیرین در چشمۀ آب»، «بههمرسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه»، «فضاسازی بهار و عیش خسرو و شیرین» و «زفاف خسرو و شیرین» بیشترین کارکرد قانون «گسترشدادن تصویر معشوق بهوسیلۀ شاعر» قابلمشاهده است. درمجموع، تصاویری که نظامی گنجوی از نشانههای متعدد در باب شیرین، بهعنوان بزرگبانوی عاشق ـ معشوق میآفریند، الگویی است نزدیک به تابلوهای کاملاً سوررئال و چینش آنها در کنار یکدیگر، به بخشهای (Sequence) یک فیلم امروزی مانند است که در آن، در کنار تصویر، قوانین زبانی زیباییشناسانه و هنری «استعاره»، «مجاز» و «کنایه» از یک سو و «واجآرایی و نغمه حروف»، «ایهام»، «انواع جناس»، «مراعات نظیر»، «تنسیق صفات»، «طرد و عکس» و موارد دیگر هماهنگمیشود تا آلبومی آفریده شود که: «سیمینحصاری که سربازان محافظ ناز و غمزه او فراواناند؛ ریحانفروشان از حسادت چشم مست او فریاد سر میدهند؛ چشمش افسونگر و جادوگر، ابرویش مدام در نبرد با عاشقان تیر به هدف میزند؛ دیدهبانانی خونین، سنانبهدست بر مژگان او نگاهباناناند؛ دهانش معدن یاقوتی است که نمک و شیرینی را با هم دارد؛ وجودش گاه حصار سیمین، گاه درخت شیرین آبدار که حلوا و گلاب را با هم دارد، گاه قلعهای است که دو زنگی نگهبانان آناند، صبا همواره در حسرت بوی اوست و شکر، قربانی شیرینی کلام او؛ زلفش پهلوانی است رسندردست که هر عاشقی را اسیر و دربند میکند؛ ماه و خورشید بر درخشانی صورت و گردن او غبطه میخورند؛ بهار و اجزای آن و آسمان و اجزایش برای وصف زیبایی بینهایت او آفریده شدهاند. خسرو تنها شکارگری است که از ابتدا به دنبال دیدن پری در کنار چشمۀ آب به جستجو و تعقیب و گریز میپردازد تا درنهایت «پریانگی» این زیبارو، زندگی هر دو را در دخمه خسرو بهپایانمیبرد.» ۲-۴. گفتمان خیال در خسرو و شیرین بیشترین نشانههایی که حکیم نظامی گنجوی در ترسیم آن کوشیده، تن و روی و موی شیرین و وجود او بهعنوان یک بزرگبانوی نیمهآرمانی ـ نیمهواقعی است. سپس، بهترتیب لب و چشم بسامد بالایی در توصیف دارند. در این ساختار غنایی نشانههای اندام شامل (قد و قامت، کمر،گردن انگشت، بازو، آغوش، پستان و سرین) نشانههای صورت شامل (چشم، مژه، ابرو، صورت، خال، زنخدان، غبغب، لب و دندان، بینی، بناگوش، گوش، صورت و گونه و مو) با انواع مدلول ترسیم و توصیف شدهاند.9 گاهی تصاویر از آسمان و گاهی از زمین و زیرمجموعههای آن وامگرفته شدهاند، گاه شاعر از طبیعت جدا شده و به دنیای مفاهیم ذهنی پناه برده تا این اجزا را به مخاطب بشناساند، گاه نیز ناخودآگاه یا خودآگاه به دنیای اساطیر، بهعنوان بستر خفته در اندیشۀ ایرانی کشانده شده و معشوق آرمانی ـ واقعی خود را با آن پیوند زدهاست. حاصلی که از این درآمیختگی در دنیای معانی بهدستآمده، گاه «شکار» است و «شکارگری» که تصویری شاهانه است؛ گاه حلقههای بزم سلطنتی و رود و سرود است. از این جهت، منظومۀ خسرو و شیرین حکیم نظامی، تابلو حجاران کهن ایرانی را میماند که شاهی را در شکار گور («آهو») نشان میدهد. تمامی عناصر در این قاب شکوهمند در خدمت معرفی موقعیت گفتهشده برآمدهاند. از قضا در پرداخت این تابلو بزرگ نگارین، «شاپور نقاش» و «فرهاد کوهتراش» بی اینکه بخواهند (ناخودآگاه)، بهعنوان خالقان هنری اضلاع و زوایای «جغرافیای خلاقه عاشقانه نظامی» نقش میآفرینند. در این ساحت شگفتانگیز روایی، برخلاف سنت نظم راویان و یا پردازندگان داستانی، شاعر بهجای پرداختن صرف به سازههای داستانی، حتی یک لحظه هم ذهنش از آرایش سخن غافل نمیشود و «بیان» او از تصویرسازی درنمیماند. این سازههای خیالی، چنان قدرتمند هستند که بی آنکه ذهن مخاطب را از اصل داستان دور نمایند، همچون موسیقی متنی در فیلم امروزی (بهعنوان ابزار فضاساز)، بار عواطف و احساسات مخاطب را کنترل مینمایند. مخاطب با اشخاص داستان عاشق میشود، با آنها میگرید، با آنان عزادار میشود، به شادی و طرب میپردازد، خشمگین میشود و پند میشنود. با این حال، در هیچ کجای داستان منتظر رخداد خاصی نیست؛ گویی جهانی واقعی از عشق بهوسیلۀ شاعر خلق شده که بهرغم بنیاد و ریشههای تاریخی آن و نیز تأثیر و تأثر از نمونههای قومی و بومی، شباهتی به هیچکدام ندارد. یک طرف روایت «خسرو» است که گاهوبیگاه از تنندادن شیرین به عشق تاراجگر، به معاشیق دیگر بسنده میکند و سوی دیگر آن «شیرین» است که بهرغم عاشقانی چون «فرهاد» پاکباز و «شیرویۀ» هوشمند، از قبلۀ عشق خود یعنی خسرو دور نمیشود. هنر نظامی در این روایتپردازی، این است که بهموازات ترسیم داستان، کمبود و نیاز دوگانۀ خسرو به «تاج و تخت» و «معشوق» و دستیابی وی به هر دو، پرداخت کمبود و نیاز جاودانه زن ایرانی به جایگاه ممتاز «فردی» و «اجتماعی» را در قالب کمبود و نیاز شیرین به «وفاداری در عشق خسرو» چنان پیش برده که «قربانی» همان «قهرمان» است و «قهرمان» همان «قربانی». «یاریگران» و «شریران» داستان، قادر به جدانمودن نقش دوگانۀ قربانی ـ قهرمان از خسرو یا شیرین نیستند. به همیندلیل است که «سرنوشت» شیرین در پایان داستان، بهرغم پادشاهنبودن او، برای مخاطب اهمیت بیشتری دارد؛ پس قهرمان این داستان کسی جز شیرین نیست.
بهطورکلی بیشترین نشانههای بهکاررفته در خسرو و شیرین، در پیوند با نشانههای اندام و نشانههای روی (صورت) معشوق آرمانی هستند که از آن میان «لب» و «چشم» بسامد بالایی در توصیف دارند. انواع مدلولهای بهکاررفته برای این دالها، گاه از «آسمان» و گاه از «زمین» و زیرمجموعههای آن وامگرفته شدهاند. حاصل بهدستآمده، تصویری کاملاً خیالی برای معشوقی آرمانی است. ریشه این تصاویر بهجز طبیعتگرایی، تصاویر شکار و بزم و الگوهای ازپیشتعیینشده هستند. اما در عرصۀ روایت، معشوق نظامی از نمونههای کهن خود فاصلهگرفته و خویشکاری و کنشمندی انسان واقعی را داراست. در این ساحت شگفتانگیز روایی که رمانسی خاص را رقم زده، برخلاف سنت نظم راویان و یا پردازندگان داستانی، شاعر بهجای پرداختن صرف به سازههای داستانی، حتی یک لحظه هم ذهنش از آرایش سخن غافل نمیشود و «بیان» او از تصویرسازی درنمیماند. این سازههای خیالی، چنان قدرتمند هستند که بی آنکه ذهن مخاطب را از اصل داستان دور نمایند، همچون موسیقی متنی در فیلم امروزی (بهعنوان ابزار فضاساز)، بار عواطف و احساسات مخاطب را کنترل مینمایند. تصویر خیالی بهدستآمده از بستر یکسانپنداری (استعاره) یا همسانپنداری (تشبیه) نظامی در باب شیرین، گاه «شکار» است و «شکارگری» که تصویری شاهانه است؛ گاه حلقههای بزم سلطنتی و رود و سرود است. از این جهت منظومۀ خسرو و شیرین حکیم نظامی، تابلو حجاران کهن ایرانی را میماند که شاهی را در شکار گور («آهو») نشان میدهد. همهچیز در این قاب شکوهمند در خدمت معرفی موقعیت گفتهشده برآمدهاند. از قضا در پرداخت این تابلو بزرگ نگارین، «شاپور نقاش» و «فرهاد کوهتراش» بیاینکه بخواهند (ناخودآگاه)، بهعنوان خالقان هنری اضلاع و زوایای «جغرافیای خلاقه عاشقانه نظامی» نقش میآفرینند. پینوشت ۱. این داستان در بخش پادشاهی خسروپرویز در شاهنامه فردوسی آمدهاست. ۲. زنان شهری زنانی هستند که اغلب با مکر و حیلهگری، هوس و دوری از هر نوع آزادگی زنانه در ادب روایی فارسی وصف شدهاند (ر.ک به ستاری، ۱۳۹۴: ۶۲). ۳. همانجا: ۱۲۷. ۴. کهنترین نمونه آن در اسطوره بینالنهرین، «اینانا» (زن) و «انکیمدو» (مرد/ کشاورز) و دوموزی (مرد/ شبان) است. تمایل ایزدبانو، اینانا، به انکیمدو است، اما دوموزی در این جدال پیروز میشود. این در حالی است که «اوتو» (خدای خورشید/ برادری اینانا) نیز میل به دوموزی دارد (ثمینی،۱۳۹۹: ۲۶۱). ساختار این اسطوره با ساختار داستان «هابیل» و «قابیل» در عهد عتیق نیز اشتراک دارد؛ «اقلیما»، معشوق قابیل و هابیل است. اقلیما منطبق بر اینانا، قابیل منطبق بر دوموزی و هابیل منطبق بر انکیمدو است. در پایان این داستان، شبان به دست کشاورز کشته میشود. این الگو در فرهنگ اسلامی- ایرانی بهشدت رواجدارد (شوالیه و دیگران، ۱۳۸۷، ج۳: ۱۱۱). ۵. در این نمونه همواره مرد عاشق نیست، بلکه گاهی در جایگاه معشوق قرار میگیرد. بهخصوص اگر از زن کوچکتر باشد. داستانهای حماسی رمانسی سودابه در شاهنامه (سیاوش/ کیکاووس) پدر در قصههای یونان فدر (همسر«تزه» و عاشق بر ناپسری خود «هیپولیت») زلیخا در قصههای کهن مصری (همسر عزیز مصر عاشق پسرخوانده خود یوسف) لیلی و مجنون و قیس در این دسته قرار میگیرند (ر.ک به اسلامیندوشن، ۱۳۹۳، ۸۶-۹۹). ۶. ترکیبسازی تصویری (combination) عبارت از پدیدهای ادبی و نتیجه حرکت ناخودآگاه ذهنی شاعران برای کنارهمچیدن تصویرها و صور خیال در ابیات است. این کنش ذهنی شاعر سبب هنریشدن ساختار و رسانایی معنای شعر میگردد (ولک و وارن، ۱۳۹۰: ۲۵۱). ۷. نگاه کنید به هینلز، ۱۳۸۳: ۳۸. ۸. تنها تفاوت «رمانس عام» و «رمانس خاص» در آفریننده دو اثر است. به این معنا که پردازنده رمانس عام «ناشناس» است و این نوع ادبی، از طریق سنت نقل در طول زمان دستبهدست شده تا به کتابت رسیدهاست. در حالی که رمانس خاص، پردازنده «مشخص» دارد و اگرچه هسته اصلی آن ممکن است در ادبیات کهن قوم، بهصورت کتبی یا شفاهی ریشه داشتهباشد؛ بهوسیلۀ یک آفرینندۀ مشخص، متأثر از هنر، دانش و بینش آفریننده وی بازپردازی شدهاست (عباسی، ۱۳۹۴: ۹۷). ۹. دال و مدلول (پارول/ لانگ، فرم/ صورت/ در زمانی/ همزمانی و یا محور جانشینی/ همنشینی) از اصطلاحات وضعشده بهوسیلۀ فردینان دوسوسور (۱۸۵۷-۱۹۱۳م) بنیانگذار دانش نشانهشناسی است. دال عبارت است از تصویر صوتی لفظ و مدلول تصویر مفهومی یا معنایی. لذا نشانۀ زبانی (دال و مدلول) نه یک شیء را به یک نام، بلکه یک مفهوم را به یک تصور صوتی پیوند میدهد. در این پژوهش بهجای کاربرد نشانه و معنا، از اصطلاحات دال و مدلول استفاده شدهاست. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع
اسلامیندوشن، محمدعلی، (۱۳۹۳)، جام جهانبین، چاپ چهارم، تهران: نشر قطره.
بیر، جیلین، (۱۳۷۹)، رمانس، ترجمۀ سودابه دقیقی، تهران: نشر مرکز.
ثمینی، نغمه، (۱۳۹۹)، تماشاخانه اساطیر (اسطوره و کهننمونه در ادبیات نمایشی ایران)، چاپ پنجم، تهران: نشر نی.
حسینی، مریم، (۱۳۹۹)، ریشههای زنستیزی در ادبیاتکلاسیک فارسی، چاپ پنجم. تهران: نشر چشمه.
ریچاردز، آیور آرمسترانگ، (۱۳۹۷)، اصول نقد ادبی، ترجمۀ سعید حمیدیان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
سامانیان، مهوش، (۱۳۹۴)، نمودهایی از حضور پریان در اساطیر، تهران: انتشارات تمدن علمی.
ستاری، جلال، (۱۳۹۴)، سیمای زن در فرهنگ ایران، چاپ نهم، تهران: نشر مرکز.
ستاری، جلال، (۱۳۹۷)، عشق صوفیانه، چاپ نهم، تهران: نشر مرکز.
شوالیه، ژان و آلن گربران، (۱۳۸۷)، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران: انتشارات جیحون.
صفا، ذبیحالله، (۱۳۷۹)، تاریخ ادبیات ایران، ج 1 (خلاصه ج 1 و 2)، چاپ هجدهم، تهران: نشر ققنوس.
طهماسبی، فرهاد، (۱۳۹۵)، جامعهشناسی غزل فارسی، تهران: انتشارات علمی ـ فرهنگی.
عباسی، علی، (۱۳۹۰)، ساختارهای نظام تخیل از منظر ژیلبر دوران، تهران: انتشارات علمی ـ فرهنگی.
عباسی، سکینه، (۱۳۹۴)، بوطیقای قصههای بلند عامیانه فارسی (رمانس عام)، تهران: روزگار نو.
فرای، نورتروپ، (۱۳۷۷)، تحلیل نقد، ترجمۀ صالح حسینی، تهران: انتشارات نیلوفر.
کاسیرر، ارنست، (۱۳۹۰)، فلسفه صورتهای سمبولیک، ترجمۀ یدالله موقن، ج2، تهران: نشر هرمس.
کریستینسن، آرتور، (1372)، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران: دنیای کتاب.
کزازی، میرجلالالدین، (1388)، مدخل «خسرو و شیرین»، مندرج در دانشنامۀ ادب فارسی، ج3، به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
کیا، صادق، (1337)، «سخنی چند درباره زن در ادبیات پهلوی»، مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره سوم، سال پنجم، صص 82-87.
گرگانی. فخرالدیناسعد، (۱۳۹۵)، ویس و رامین، با دو گفتار از صادق هدایت و مینورسکی، تصحیح و تحشیۀ محمد روشن، چاپ ششم، تهران: انتشارات صدای معاصر.
گیرشمن، رمان، (۱۳۷۱)، هنر ایران در دورۀ ماد و هخامنشی، ترجمۀ عیسی بهنام، تهران: علمی- فرهنگی.
لوید، ژنویو، (۱۳۹۷)، عقل مذکر (مردانگی و زنانگی در فلسفه غرب)، ترجمۀ محبوبه مهاجر، چاپ هشتم، تهران: نشر نی.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف، (۱۳۸۰)، خسرو و شیرین، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: نشر قطره.
ولک، رنه و اوستین وارن، (۱۳۹۰)، نظریۀ ادبیات، ترجمۀ ضیاء موحد و پرویز مهاجر، چاپ سوم، تهران: انتشارات نیلوفر.
هینلز، جان راسل، (۱۳۸۳)، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ محمدحسین باجلان فرخی، تهران: اساطیر.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5 |